نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة سنايي
عقل
در
کارگاه کن فيکون
از پي جلوه قرار و سکون
در
ازل چون حديث با خود راند
تا ابد همچو کرم پيله بماند
کند ار عاقلت به حق
در
خشم
به از آن کت ببندد ابله چشم
معن دادي خمي درم به دمي
باز کردي مکاس
در
درمي
مرد گرد
در
خرد گردد
تنگ ميدان به گرد خود گردد
حاکم عقل را
در
اين بنياد
کارها محکم است و دلها شاد
شوق چون
در
نهادش آويزد
عقل کل را ز ره برانگيزد
بعد ازان سالکان چو بشتابند
علم حق
در
حديث او يابند
در
بهار ار نه عدل وي بودي
با گل و با گلاب کي بودي
جان چو
در
عالم درنگ آيد
خود از اين رنگهاش ننگ آيد
از پي جستن سلامت جان
اسب جان را
در
اين محيط مران
نه چو کشتي شکست اي رعنا
شد سباحت وبال
در
دريا
در
دل و جان آنکه هشيارست
بر سر و چشم آنکه بيدارست
در
اضافت سوي زمانه لطيف
به اضافت به سوي عقل کثيف
بعد از آن
در
ولايت تصوير
مرتبه نقش دان و نقش پذير
ز اول جان و آخر مرجان
فاعل و منفعل
در
اين دو ميان
در
سراي صفت پذير فنا
از پي رفعت قصور و بنا
ورنه
در
عالم يقين و گمان
خر همان بودي و حکيم همان
هست اعضا چو شهر و پيشه وران
عقل دستور و دل
در
او سلطان
گرنه
در
امر عقل و دل باشند
همه هم خوار و هم خجل باشند
عقل و دل را اگر مطيع شوند
در
حضيض فنا رفيع شوند
نفس کو مر ترا چو جان دارست
بي تو
در
جسم تو بسي کارست
اينکه
در
دست شهوت و خشمند
چشم بي نور و نور بي چشمند
عقل را هيچ مدح نتوان گفت
جز بدو
در
مدح نتوان سفت
از براي حصول نعمت دل
در
دل آويز خاک بر سر گل
سخن عقل چون تمام آمد
علم را
در
جهان نظام آمد
علم سوي
در
اله برد
نه سوي مال و نفس و جاه برد
آنچه دانسته اي به کار درآر
پس دگر علم جوي از
در
کار
مرد بي علم ليف درد بود
در
ز بحر بزرگ خرد بود
مرد را علم ره دهد به نعيم
مرد را جهل
در
برد به جحيم
چند از اين
در
نفاق و محتالي
چشمها درد و لاف کحالي
آنکه را علتي بود
در
پشت
چون بنالد ز پنجه و انگشت
رافضي را عوام
در
تف کين
مي زدند از پي حميت دين
گرچه
در
جذب کاه کرد بسيچ
کهربا را ز که چه خيزد هيچ
از صفات سگي تهي کن رگ
ورنه
در
رستخيز خيزي سگ
وآن کند
در
دو ماه بنا کرد
که نبيند به سالها شاگرد
از پي مصلحت برو خندد
کخ کخي
در
بروت او بندد
نيک نادان
در
اصل نيکو نه
بد دانا ز نيک نادان به
چکني علم
در
ميانه گنج
کار بايد که کار دارد خنج
در
ره از آبهاي جان کاهت
پل نگهبان بود نه همراهت
دانشي کان فزون ز کار بود
همچو
در
ديده انتشار بود
کشد آن علم جانت
در
امواج
بدل تاج دين کند تاراج
مکن از ظن به سوي علم شتاب
زانکه
در
ظن بود خطا و صواب
جان دانا نوا زند
در
مرگ
همچو بلبل نوا زند بر برگ
چون تو
در
دام او برآويزي
از خداي و رسول بگريزي
علم
در
مزبله فرو نايد
که قدم با حدث نکو نايد
پير گفتش خموش باش خموش
بر
در
او برو سخن مفروش
در
مناجات بي زبانان آي
هر چه خواهي بگو و لب مگشاي
علم جست از درون اهل صواب
همچو
در
جوي خرد روشن آب
روي
در
خلق مقتدا نه رواست
که نه راه خداي راه هواست
صفحه قبل
1
...
1239
1240
1241
1242
1243
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن