167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة سنايي

  • نيست در وي ز معني آلت و ساز
    همه خامست و گندگي چو پياز
  • در هوس عالمي نبيني سود
    از هوا زنده اي بميري زود
  • گفت روزي مريد با پيري
    که در اين راه چيست تدبيري
  • کار اين راه بر معامله نيست
    در ره جهد خود مجادله نيست
  • شد يقينم که ناجوانمردي
    در رهش بد زني نه بد مردي
  • رفت در خانه و برون نامد
    عوض از آب چشم خون آمد
  • مگر از شرع چاره اي سازم
    تا در آتش چو روي نگدازم
  • آيت آمد دگر که يافت فرج
    آنکه در حيلتست ثم ننج
  • کانکه بي تقويست در ره دين
    آدمي نيست هست ديو لعين
  • از هر آنچ آفريدي از هر لون
    چيست بهتر ز خلقها در کون
  • تا زبان در جدل قوي کردند
    عقل را عاشق غوي کردند
  • شاکر از فعلشان شده ضحاک
    پيش هاروت در نشسته به خاک
  • همه از مال و جاه در شوو آي
    همه يوسف فروش نابيناي
  • گرچو من پر نگار بودي اين
    کي در اين راه خوار بودي اين
  • مثلث همچو مرد در کشتي است
    زان ترا فعل سال و مه زشتي است
  • مي نداند که اوست در رفتن
    ساحل آسوده است از آشفتن
  • غم خود خور ز ديگران منديش
    تو بره خويشتن بنه در پيش
  • هر که او آتشيست آب نگار
    دانکه او هست روز در کردار
  • حق فرامش مکن به دولت نو
    زانکه در دست گازرست گرو
  • جز به قول تو و تو در عالم
    خور و خفاش را که ديد بهم
  • نعت و فضل رسول شد گفته
    در عقل فعال کن سفته
  • هرچه در زير چرخ نيک و بدند
    خوشه چينان خرمن خردند
  • هرکجا نطق عقل بر زد دم
    حرف و آواز در خزد به عدم
  • دور بيني شناسد اين معني
    کز خرد همچو جهل بر در ني
  • عقل در راه حق دليل تو بس
    عقل هر جايگه خليل تو بس
  • چنگ در زن به عقل تا برهي
    ورنه گردي به هر رهي چو رهي
  • کن مکن در پذيرد از فرمان
    پس به جان گويد اين بکن مکن آن
  • عقل داند اسامي هر چيز
    او کند در به و بتر تمييز
  • يافت عاقل ز روي فوز و فلاح
    در سراي فساد عين صلاح
  • سخن عاقل از طريق قياس
    در دين است و ذهن او الماس
  • برتر از صورت و مکان و محل
    در دروازه جهان ازل
  • عقل شاهست و ديگران حشمند
    زانکه در مرتبت ز عقل کمند
  • چون سخن گوي گشت عقل مريد
    مرده بر در بمانده ديو مريد
  • هر که در عقل همچو سلمان شد
    دان که ديو دلش مسلمان شد
  • نيست از عقل در سراي غرور
    تبش و تابش از دم انگور
  • وز خرد نيست در خيال سواي
    مي و شطرنج و نرد و بربط و ناي
  • وانکه از سنگ شيشه پردازد
    وانکه در حقه مهره مي بازد
  • عقل را جز صلاح نبود کار
    عقل را در صلاح هرزه مدار
  • کرده چون در نهاد پاي به قيل
    دست حيدر سزاي عقل عقيل
  • در گذر زين کياست اوباش
    عقل دين جو و پس رو او باش
  • عقل مردان رسيده تا در حق
    شده از بند نيک و بد مطلق
  • سوي عاقل چو ديو و دد باشد
    هر که در بند نيک و بد باشد
  • ز اول خلقت و بآخر عمر
    بوده در کار عقل جاهل و غمر
  • بر در غيب ترجمان خردست
    شاه تن جان و شاه جان خردست
  • گرچه بر بي خرد هوا چيرست
    بر در خانه هر سگي شيرست
  • ويل در جان خويشتن داري
    گر خرد را دروغ زن داري
  • بندگي کن هميشه ايشان را
    مده از دست در پريشان را
  • زانکه در راه کعبه از سر داد
    اشتر اين داد اگرت زاد آن داد
  • خرد از تو تويي برد جاويد
    آب را در هوا کشد خورشيد
  • حقه حق در اين جهان خردست
    سر به مهرست و پايدار خودست