167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • در ايام خط از عاشق عنا نداري نمي آيد
    گداي شرمگين در پرده شب بي حيا گردد
  • از ان ابرو به ديدن صلح کن در ساده روييها
    که اين محراب در ايام خط حاجت روا گردد
  • چه کفر نعمت از من در وجود آمد نمي دانم
    که در پيمانه من خون شراب ناب مي گردد
  • نماند دست ارباب کرم در آستين هرگز
    که در جيب کريمان زر چو گل موجود مي گردد
  • حباب از ترک سر در يک نفس درياي گوهر شد
    خوشا مستي که در ميخانه بي دستار مي گردد
  • کمان کن قامت چون تير را در قبضه طاعت
    که در قطع تعلق عاقبت شمشير مي گردد
  • در آن گلشن که مي در جام ريزد مست ناز من
    فغان بلبلان گلبانگ نوشانوش مي گردد
  • ندارد خاکساري با بزرگي جنگ در مشرب
    که در کوي مغان گردون سبو بر دوش مي گردد
  • زپيچ و تاب فکرت در دل شبها مشو در هم
    که آخر جوهر آيينه ادراک مي گردد
  • تلاش صدر در بيرون در بگذار و خوش بنشين
    که بر بالانشينان بيشتر جا تنگ مي گردد
  • زدل جو آنچه مي جويي که باشد در بدر دايم
    سبک مغزي که رو گردان ازين در گاه مي گردد
  • به احسان خانه از سيل حوادث رسته مي گردد
    در بي خير در اندک زماني بسته مي گردد
  • زدل چون در دو داغ عشق را مانع توانم شد؟
    به روي ميهمان غيب حد کيست در بندد؟
  • چمن پيرا نه گل را دسته در گلزار مي بندد
    که گل در روزگار حسن او زنار مي بندد
  • زصندل جبهه ما در بغل پروانگي دارد
    بر همن کي به روي ما در بتخانه مي بندد؟
  • نه برقي در کمين، نه تندبادي در نظر دارد
    به اميد چه يارب خوشه ما دانه مي بندد؟
  • که را داريم ما غير ظفرخان در جهان صائب؟
    نهال آرزوي ما در اينجا پر برون آرد
  • در آن محفل که باشد در کمين صد آستين افشان
    چگونه شمع ما از زير دامان سر برون آرد؟
  • در آن گلشن که من دست تصرف در بغل دارم
    گل از شوخي شبيخون بر سر دستار مي آرد
  • دل تاريک من از چشم بستن مي شود روشن
    اگر در خانه در بسته نور از جام مي بارد
  • مکش رو در هم از حکم قضا، ورمي کشي در هم
    چه پروا آتش از چين جبين بوريا دارد؟
  • تبسم مي کني در روزگار خط، نمي داني
    که اين شام سيه صبح قيامت در قفا دارد
  • به فکر ما فراموشان پا در گل کجا افتد؟
    که در هر گوشه اي چشم تو چندين آشنا دارد
  • به دامانش نياويزم، به دامان که آويزم؟
    همين صبح است در عالم که آهي در جگر دارد
  • نديدم روز خوش تا رفت دامان دل از دستم
    که در غربت بود هر کس عزيزي در سفر دارد