نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.
حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة سنايي
در
ره شرع و فرض و سنت خويش
منت حق شمر نه منت خويش
خود ز رخسار صبح و پشت شفق
در
ره عشق پيش رو سوي حق
روز که بود که پرده
در
باشد
شب که باشد که پرده گر باشد
جون تو از بود خويش گشتي نيست
کمر جهد بند و
در
ره ايست
نه چو ادريس پوستين بفکند
در
فردوس را نديد به بند
جن و انس و طيور و مور و ملخ
در
بن آب قلزم و سر شخ
کرده ده سال چاکري شعيب
تا گشادند بر دلش
در
غيب
گل دل را ز لطف جان سر کرد
دل گل ز دست جان
در
کرد
چون دکان را به مهر کرد قضا
دست تقدير
در
نشيب فنا
پوستين خود نداشت
در
ره دين
پس چه دادي به گازران زمين
ديدي اي خواجه سخن فربه
که ترا
در
دل از سخن فر به
تو
در
اين گفت من مدار شکي
باز کن ديده برگمار يکي
در
رهش خوانده عاشقان بر جان
آيه کل من عليها فان
چون برون آمد از تجلي پيک
گفت
در
گوش او که تبت اليک
داند اعمي که مادري دارد
ليک چوني به وهم
در
نارد
در
چنين عالمي که رويش دو
زشت باشد تو او بوي او تو
با تو چون رخ
در
آينه مصقول
نز ره اتحاد و روي حلول
به ز تسليم نيست
در
علمش
تا بداني حکيمي و حلمش
در
جهان آنچه رفت و آنچ آيد
و آنچه هست آن چنان همي بايد
تو مگو هيچ
در
ميانه فضول
رانده او به ديده کن تو قبول
در
کژي ام مکن به نقش نگاه
تو زمن راه راست رفتن خواه
تو فضول از ميانه بيرون بر
گوش خر
در
خور است با سر خر
کوه اگر پر ز مار شد مشکوه
سنگ و ترياک هست هم
در
کوه
درد
در
عالم ار فراوان است
هر يکي را هزار درمان است
ملکوتست و ملک
در
عالم
زبر تخت نور و تحت ظلم
کرد بخش اين دو مايه را
در
صنع
چون بگسترد سايه را بر صنع
بد ازو
در
وجود خود نايد
که خدا را بد از کجا شايد
خير و شر نيست
در
جهان سخن
لقب خير و شر به توست و به من
پاي طاووس اگر چو پر بودي
در
شب و روز جلوه گر بودي
مبدع هست و آنچ ناهست او
صانع دست و آنچ
در
دست او
کرده
در
شه ره معاش و معاد
فعل و قوت قرين کون و فساد
هرچه آيد به فعل پايش را
هر چه
در
قوتست زايش را
زآنکه آنرا که آرزو طلب است
پرده
در
روز و پرده دار شب است
دل ز رنگ سيه چه غم دارد
زانکه شب روز
در
شکم دارد
کي به عقل و به دست و پاي رسد
بنده خواهد که
در
خداي رسد
جنبش چرخ بي سکون زمين
هست چون مور
در
دم تنين
عمر تو دانه وار
در
دم او
سور تو همنشين ماتم او
جز به فضلش به راه او نرسي
ورچه
در
طاعتش قوي نفسي
چه مسلمان چه گبر بر
در
او
چه کنشت و چه صومعه بر او
پيش تا صور
در
دهد آواز
خويشتن را بکش به تيغ نياز
بر
در
بي نيازي از که و مه
گر تو باشي وگرنه او را چه
پس
در
اين کوچه نيست راه شما
راه اگر هست هست آه شما
کار نادان کوته انديش است
ياد کردن کسي که
در
پيش است
حاضر آنگه شوي که
در
مأمن
حاضر دل بوي نه حاضر تن
تا
در
اين خطه تکاپويي
يا همه پشت يا همه رويي
اجل آمد کليد خانه راز
در
دين بي اجل نگردد باز
گفت مرد خرد
در
اين معني
که سخنهاي اوست چون فتوي
خلق عالم همه به خواب درند
همه
در
عالم خراب درند
دين و دولت
در
عدم زدنست
کم شدن از براي کم زدنست
اين يکي پاي
در
رکيب بماند
و آن دگر خسته نهيب بماند
صفحه قبل
1
...
1227
1228
1229
1230
1231
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن