167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • گرچه صائب مي چکد آب گهر از کلک من
    دام بتوان در غبار خاطرم در خاک کرد
  • مي تواند دست زد در دامن منزل چو راه
    هر که صائب چون خيال خود سفر در خانه کرد
  • گر گهر در آتش افتد، به که از قيمت فتد
    يوسف ما در چه کنعان بسر مي آورد
  • هر که افتاده است صادق در محبت همچو صبح
    در کنار از مهر عالمتاب گل مي آورد
  • لعل مي از جام زر در سنگ خارا مي خورد
    آدمي خون در تلاش رزق بيجا مي خورد
  • باده لعلي نهان در سنگ اگر گردد رواست
    در چنين عهدي که آدم خون آدم مي خورد
  • غير را در بزم خاص آن سيمتن مي پرورد
    يوسف ما گرگ را در پيرهن مي پرورد
  • رو سفيدي بود در کردار و عمر من تمام
    چون قلم از دل سياهي صرف در گفتار شد
  • نوبهار زندگي را در خزان از سر گرفت
    چون زليخا هر که در عشق جوانان پير شد
  • عافيت در روزگار و روشني در روز نيست
    کس نمي داند که روز و روزگاران را چه شد
  • در گشاد کار من هر کس سري در جيب برد
    عقده اي ديگر به کار مشکلم افزوده شد
  • در سخن کي مي تواند شد سرآمد چون قلم؟
    هر که در هر نقطه چون پرگار سرگردان نشد
  • لذت پرواز در يک دم تلافي مي کند
    هر قدر سختي شرر در سنگ خارا مي کشد
  • در به رويش مي شود چون غنچه باز از شش جهت
    هر که پاي جستجو در دامن دل مي کشد
  • هر که صائب نفس را در حلقه فرمان کشيد
    گردن شير ژيان را در سلاسل مي کشد
  • طره شمشاد را در خاک و خون خواهم کشيد
    شانه پردستي در آن زلف پريشان مي کشد
  • هر که در زنجير آن مشکين سلاسل ماند ماند
    عقده اي کز پيچ و تاب زلف در دل ماندماند
  • نقش را بر آب، در آتش بود نعل رحيل
    حيرتي دارم که چون عکس رخش در ديده ماند؟
  • در بساط زندگي از گرم و سرد روزگار
    آه سرد و اشک گرمي در دل و درديده ماند
  • از هجوم اشک دل در چشم خونپالا نماند
    در قفس از جوش گل از بهر بلبل جا نماند
  • هر کجا خاري است در پيراهن من مي خلد
    گرچه از چشم تر من خار در عالم نماند
  • در بهار بي خزان حشر، با صدشاخ و برگ
    سبز خواهد گشت هر تخمي که در گل کرده اند
  • کرده اند آنها که خود را در چمن گردآوري
    سر چو شبنم در کنار آفتاب افکنده اند
  • از لبش آنها که خود را در شراب افکنده اند
    خويش را از آب حيوان در سراب افکنده اند
  • نيست در روي زمين يک کف زمين بي انقلاب
    وقت آنان خوش که در زير زمين خوابيده اند