نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان سنايي
در
عالم جان و خرد آثار بزرگي
چون گوهر خورشيد جهانتاب مبين باد
دردم که باشد
در
جهان باغم نماند جاودان
روزي سرآيد اندهان الصبر مفتاح الفرج
جاني کمال يافته
در
پرده شما
وانگه شما حديث تن مختصر کنيد
بر بام هفتمين فلک بر شويد اگر
يک لحظه قصد بستن اين پنج
در
کنيد
با خصم اعتقاد زبانش چو تيغ بود
در
راه اجتهاد گمانش چو تير بود
در
قبض و بسط لطف سياست به راه دين
چون مرکز محيط و هواي اثير بود
چون ديد کين سراي نيرزد به نيم جو
زان چون خران عصر نشد
در
جوال او
در
عالم نجات خراميد و باز رست
از ننگ نفس ناطقه و قيل و قال او
در
پيش فر سايه حکم آمده به عشق
او را هماي خوانده و خود استخوان شده
اي بوده حبس
در
قفس طبع وز خرد
ناگه قفس شکسته و زي آشيان شده
هر مشکلي که بوده ترا
در
سراي عشق
بي طمطراق عقل فضولي عيان شده
در
شاهراه حکم الاهي به دست عجز
ببريده پاي و کنده سر اختيار خويش
اي شاخ نو شکفته که از بيم چشم بد
ناگه نهاده
در
شکم خاک بار خويش
ديريست تا ز مرگ تو
در
عالم قضا
گشت زمانه گشت پشيمان ز کار خويش
گر دلت خون شود چه شود کان بزرگ را
در
خردگي به خون جگر پروريده اي
شمسه دنيا و شمس دين ز تاثيرش منير
آنکه چون شمسش نيابي
در
همه عالم نظير
آب حلمش
در
گران رفتن بگريد بر فرات
آتش خشمش ز کم سوزي بخندد بر جحيم
همتت را
در
نيابد گر فلک گردد بساط
فکرتت را برنتابد گر جهان گيرد سوال
بوي عنبر همتک اخلاق خوشبوي تو شد
بار شکر همره الفاظ
در
بار تو باد
افسر زرين همي بر تارک نرگس نهد
گوشوار زمردين
در
گوش سيسنبر کشد
از پي آن تا ببيند چهره شاهد درو
چادر سيمابگون
در
روي نيلوفر کشد
گرچه نا ممکن بود ليکن به خاطر
در
حساب
نيمه پنجش صحيح بيست را مکسور کرد
در
هواي ربع مسکون شيمت انصاف او
باز را هنگام کوشش دايه عصفور کرد
در
حساب او آن تفحص کرد کز روي وقوف
نيست نامعلوم رايش جمع و تفريق هبا
عاقل از غافل جدا کردن ندانست ايچ کس
تا نيامد
در
ميان کلکش چو خط استوا
اي که از همت وراي چرخ اعظم گاه تست
کيمياي خواجگي
در
بندگي درگاه تست
آفتاب اندر فلک شاگرد ذهن و راي تست
مشتري
در
حسرت رخساره چون ماه تست
گام
در
ميدان کام خويش زن مردانه وار
خوش خور و منديش چون اقبال نيکوخواه تست
با نفاذ حکم خود چون نامه
در
عنبر زني
گرد تقدير فنا صد سد اسکندر زني
اختران را نيست آبي با تو کاندر زيرکي
گر بخواهي خاک
در
چشم هزار اختر زني
بي سخن گردد زبانها
در
دهنها چون بروز
آتش اندر گوهر تيغ زبان آور زني
بر دم ماهي بدوزي
در
زمان شاخ بره
گر سنايي روز کين بر چرخ پهناور زني
تات گاهي چرخ چون ناهيد بيند
در
طرب
تات گاهي دهر چون بهرام بيند با حسام
خاصه بهر خلعت ذات ترا بود آنکه زد
علم تقدير ازل
در
عالم صورت علم
از براي خدمتت بود آنکه آمد
در
وجود
از براي رتبتت بود آنکه رفت اندر عدم
در
شگفتي مانده بودم کين تبه کردن چراست
اين رقمهاي چنين شايسته را از باد رم
اي سنايي بگذر از جان
در
پناه تن مباش
چون فرشته يار داري جفت اهريمن مباش
همچو طوطي هر زماني صدره ديبا مپوش
پيش ناکس همچو قمري طوق
در
گردن مباش
کفر و ايمان هر دو از راهند جانان مقصدست
بر
در
کعبه حديث عقبه شيطان مکن
چون عطارد گر نخواهي هر زماني احتراق
چون بنات النعش جز
در
گرد خود جولان مکن
دي
در
آن تصنيف خواجه ساعتي کردم نظر
لفظها ديدم فصيح و نکته ها ديدم غور
عالمي آمد به چشم من مزين وندر او
لشکر تازي و دهقان
در
جدل با يکدگر
گرت بايد تا بماني
در
صفات خود ممان
ور بخواهي تا نيفتي گرد خود جولان مکن
در
قبيله عاشقي آيين و رسم قبله نيست
گر قبولي خواهي اينجا قبله آبادان مکن
اي سنايي دم درين عالم قلندروار زن
خاک
در
چشم هوسناکان دعوي دار زن
گر ز چاه جاه خواهي تا برآيي مردوار
چنگ
در
زنجير گوهردار عنبربار زن
آفتاب از طارم نيلوفري
در
عاشقي
از براي راه و رويش رنگ نيلوفر گرفت
آسمان دانست چندين گه که هست ارواح را
اين چنين دردي
در
اجزاي چنين خاکي دفين
تا تو سلماني دگر گشتي مرا
در
مدح تو
بوذر ديگر همي خواند کرام الکاتبين
هست
در
نفس طبيعي روح حيوانيت را
از براي قرب حق هر لحظه قرباني دگر
صفحه قبل
1
...
1222
1223
1224
1225
1226
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن