167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • بيم سيلاب خطر فرش است در معموره ها
    فارغ البال است هر جغدي که در ويران نشست
  • گشت تير روي ترکش در نظرها آه من
    در دل تنگم ز بس پهلوي هم پيکان نشست
  • از شکست بال، صائب در قفس خون مي خورم
    اي خوشا مرغي که بالش در گلستاني شکست
  • باده خون مرده را ريحان کند در زير پوست
    استخوان را پنجه مرجان کند در زير پوست
  • هست در شرع ادب خونش هدر چون گوسفند
    هر که چون مجنون رود در کوي جانان زير پوست
  • در ضمير سنگ غافل نيست لعل از آفتاب
    مي رسد در هر کجا باشد به دل پيغام دوست
  • روزي بي خون دل کم جو که در بحر وجود
    بي کشاکش طعمه اي گر هست، در قلاب هست
  • مرغ زيرک در جبين دانه بيند دام را
    دام را در خاک پنهان کردن اي صياد چيست؟
  • هر که از مي توبه در آغاز عمر خود نکرد
    در جواني پير گرديدن نمي داند که چيست
  • در گذر زين عالم پر شور و شر صائب که تخم
    در زمين شور باليدن نمي داند که چيست
  • عالمي در جستجوي ماه اگر سرگشته اند
    نعل ماه عيد در آتش ز جست و جوي کيست؟
  • در ديار ما که مذهب پرده دار مشرب است
    گوشه رندي ندارد هر که در محراب نيست
  • نيست تا پاک از غرضها در سخاوت سود نيست
    در تلاش نام، سيم و زر فشاندن جود نيست
  • در پس ديوار محرومي گريبان مي درم
    گر چه محرمتر ز من کس در حريم يار نيست
  • آنچه بايد کم نمي گردد، که در ايام دي
    نخل ها بي برگ گردد سايه چون در کار نيست
  • تا به گردن در گل تسبيح باشم تا به کي؟
    يک سر مو غيرت دين در تو اي زنار نيست
  • غير صائب کز نوا در پيش دارد چرخ را (کذا)
    بلبل خوش نغمه اي امروز در گلزار نيست
  • داغ دارد گريه در شبهاي وصل او مرا
    ابر اگر در وقت خود بارد، به دهقان بار نيست
  • بست بر من ريزش پير مغان راه سئوال
    در ميان بحر ماهي را زبان در کار نيست
  • عندليب از بوي گل در بيضه مستي مي کند
    چون غذا افتاد روحاني، دهان در کار نيست
  • فارغند از عقل دور انديش، مستان خراب
    خانه بي بام و در را پاسبان در کار نيست
  • حسن را در هر لباسي مي شناسند اهل ديد
    اين قدر روپوش اي جان جهان در کار نيست
  • سيل بي رهبر به دريا مي رساند خويش را
    شوق در هر دل که باشد رهبري در کار نيست
  • راه نتوان برد از سنگ نشان در بي نشان
    حق طلب را کعبه و بتخانه اي در کار نيست
  • تير صائب پر برون آرد در آغوش کمان
    راه پيماي طلب را خانه اي در کار نيست