167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • حال دل در پنجه مژگان او داند که چيست
    سينه کبکي که در چنگ عقاب افتاده است
  • آگه است از پيچ و تاب عاشقان در عين وصل
    موجه خشکي که در بحر سراب افتاده است
  • گر چه در درياي وحدت نيست موج انقلاب
    در سر هر کس هوايي چون حباب افتاده است
  • در چنين وقتي که شاخ خشک ما در آتش است
    حله رحمت ز دوش نوبهار افتاده است
  • خواب راحت مي کند کار نمک در ديده ام
    دانه بي حاصلم در شوره زار افتاده است
  • هست چون تسبيح در هر رشته اش صددل گره
    بس که در زلف تو دل بر يکدگر افتاده است
  • در دل شب عاشقان را حلقه بر در مي زند
    گرد رويش تا خط شبگون به دور افتاده است
  • حال دل در حلقه آن زلف مي داند که چيست
    هر مسلماني که در قيد فرنگ افتاده است
  • تاب در ناف غزالان ختن افتاده است
    زان گره کز زلف او در کار من افتاده است
  • هر که دارد فکر يوسف، گر چه در کنعان بود
    مست در آغوش بوي پيرهن افتاده است
  • در غم عاشق بود هر چند بي پرواست حسن
    فکر بلبل غنچه را سر در گريبان برده است
  • در دل او ره ندارم، ورنه نخل موم من
    ريشه محکم بارها در سنگ خارا کرده است
  • مي توانم در سواد زلف، کار شانه کرد
    رخنه در دل بس که آن مژگان سياهم کرده است
  • پسته را هر چند مردم در شکر پنهان کنند
    آن لب نوخط، شکر در پسته پنهان کرده است
  • بوسه از لعلت قدح در چشمه کوثر زده است
    خنده از تنگ دهانت غوطه در شکر زده است
  • مي توان کردن به نرمي راه در دلهاي سخت
    رشته از همواري خود غوطه در گوهر زده است
  • دل ز شوخي در تن خاکي نمي گيرد قرار
    اين شرر در سينه خارا سبک جولان شده است
  • نيست زر در آستين غنچه و دامان گل
    تا کدامين سرو در گلزار دست افشان شده است
  • نيست در روي زمين از بي غمي آثار درد
    چهره زرين نهان در خاک چون قارون شده است
  • در حباب بحر اشک ما به چشم کم مبين
    در ته هر قبه اي صد ناخدا آسوده است
  • کار خار پا کند زر در کف دريا دلان
    چون ندارد گوهري در کف سحاب آسوده است
  • در خطرگاهي که ما کشتي در آب افکنده ايم
    تيغ هر موجي به خون صد حباب آلوده است
  • هيچ صافي در جهان آب و گل بي درد نيست
    از يتيمي، آب در گوهر تراب آلوده است
  • عطر آن گل پيرهن تا در هوا پيچيده است
    بوي گل دودي است در مغز صبا پيچيده است
  • کيست در دامن کشد پاي اقامت زير چرخ؟
    کوه در جايي که دامن بر کمر پيچيده است