167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان سنايي

  • خزبر اندامشان چو خار و خسک
    نوش در کامشان چو حنظل و سم
  • من يکي شاعر و دخيل و غريب
    راه عزلت گزيده در عالم
  • رفت او پيش و من شدم ز پسش
    در يکي کوچه خم اندر خم
  • هر دو خفتند مست و در راندند
    پيش من مست وار خر بکرم
  • خاک غزنين و بلخ و نيشابور
    وز در روم تا حد جيلم
  • به قلم چند گونه سحر حلال
    مي نمايد چو در ادب اسلم
  • نکته اصمعي و جاحظ و قيس
    هست در پيش لفظ او اخرم
  • کمر به دست تو آيد همي سليمان وار
    ترا طمع که در انگشت تو کند خاتم
  • پاک و بي عيبم و بيننده عيب همه خلقان
    در گذارنده و پوشنده عيب همگانم
  • بگذرانم ز صراط و برهانم ز عذابت
    در بهشت آرم و بر خوان نعيمت بنشانم
  • دانم که از بيت اللهي شيري بگو يا روبهي
    در حضرت شاهنشهي بوالقاسمي يا بوالحکم
  • شاهدان چون در خراباتند من زان آگهم
    زاهدان را جز بدانجا رهنمايي چون کنم
  • با نکورويان گبران بوده در ميخانه مست
    با سيه رويان دين زهد ريايي چون کنم
  • ظلام مشرق بر چهر روز مستولي
    سواد مغرب در طبع چرخ مستحکم
  • بگذري چونت ببينم خرامنده چو کبک
    باز کردار در آن لحظه ز شادي بپريم
  • خيره درديست چو در پاي ببينيم ترا
    از غم و رنج قدمهات بر آتش سپريم
  • چون خطا از سامري بينيم در هنگام کار
    غايت سستي بود گر جرم بر آزر نهيم
  • فتنه خويشيم هر يک در طريق عاشقي
    جامه مان گازر درد تاوانش بر زرگر نهيم
  • ماه اگر نيکو نتابد ابر در پيشش کشيم
    رهبر ار گمراه گردد سنگها رهبر نهيم
  • هرگز نبوده دفتر و دف در مصاف عشق
    تير اميد کي چو شهان بر دفک زنيم
  • دست حريف خوبتر آيد که در قمار
    شش پنج نقش ماست همين ما دو يک زنيم
  • طوفان عام تا چکند چون بسان سام
    خر پشته در سفينه نوح و ملک زنيم
  • خيز تا خود ز عقل باز کنيم
    در ميدان عشق باز کنيم
  • يوسف چاه را به دولت دوست
    در چه صد هزار باز کنيم
  • چنگ در فتراک اين معشوق عاشق کش زنيم
    پس لگام نيستي را بر سر فرسان کنيم
  • گر برآيد خط توقيعش برين منشور ما
    ما ز ديده بر خط منشور در افشان کنيم
  • بوحنيفه وار پاي شرع بر دنيا نهيم
    بوهريره وار دست صدق در انبان کنيم
  • شربت لا بر اميد درد الاالله کشيم
    و آنچه آن طوفان نوح آورد در طوفان کنيم
  • هم تري باشد که در دعوي راه معرفت
    صورت هارون بمانده سيرت هامان کنيم
  • عندليب اين نوايي در قفس اولاتري
    چون شدي طاووس جايت منظر و ايوان کنيم
  • گر تمناي بزرگي باشدت در سر رواست
    فقر تو افزون شود چون حرص تو نقصان کنيم
  • گاه از ذل غريبي بار هر ناکس کشيم
    گاه در حال ضرورت يار هر نادان شويم
  • پاي چون در باديه خونين نهاديم از بلا
    همچو ريگ نرم پيش باد سرگردان شويم
  • در تماشاشان نيابيم ار گهي خوش دل بويم
    گرد بالينشان نبينم ار دمي نالان شويم
  • باشد اميدي هنوز ار زندگي باشد وليک
    آه اگر در منزلي ما صيد گورستان شويم
  • آه اگر يک روز در کنج رباطي ناگهان
    بي جمال دوستان و اقربا مهمان شويم
  • يا پديد آييم در صحراي مردان همچو کوه
    يا به زير پشته ريگ روان پنهان شويم
  • پيشواي دين فقيه امت آن کز حشمتش
    مبتدع را مغز خون گردد همي در استخوان
  • تا ببام آسمانش برد بخت از راه علم
    اين نکوتر باز کآتش در زد اندر نردبان
  • لاجرم آنرا که بادي بود چون اينجا رسيد
    خاک اين در کرد بيرون بادشان از بادبان
  • تا جمال خانه حداديان باشد به جاي
    هيچ دين دزدي نيارد گشت در گيتي عيان
  • کز براي خدمتت را ماه بگزيند زمين
    وز براي حرمتت را حور در بازد جنان
  • کنون طوفان مردانست و آنک طرف گل در گل
    کنون بازار شيطانست و آنک موعد ديوان
  • ز يثرب علم دين خيزد عجب اينست در حکمت
    که صاحب همتان آيند از بنياد ترکستان
  • ماهت ار نور دهد تري آبست درو
    مشک ار بوي دهد خشکي نارست در آن
  • هر که لوزينه شهوت نچشيدست ز پس
    نيست در مجلس اين طايفه از پيشتران
  • باز دانش چو همي صيد نگيرد ز اقبال
    پيشش از خشم در اطراف ممالک مپران
  • بي خبروار در اين عصر بزي کز پي بخت
    گوي اقبال ربودند همه بي خبران
  • وقت آنست که در پيشگه ميخانه
    ترس و لاباس بسازي چو همه بي فکران
  • کار حکم ازلي دارد و نقش تقدير
    که نوشتست همه بوده و نابوده در آن