نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان سنايي
چون ز خلق معنويت آن ديده بودم
در
زمان
از پي تشريف ايشان مثنوي گفتم ثنا
جهان نديد مگر چرمه ترا
در
تک
به هيچ مستقري سايه گستر آتش و آب
بر هر مژه چشمش بنبشته که: لا تعجل
در
هر شکن زلفش برخوانده که: لا تعجب
ورنه برو و بنگر از ديده روحاني
در
باغ جمال او زلف و زنخ و غبغب
کافر مژگانش از بت بر ساخت مرا قبله
نازک لب او
در
تب بگداخت مرا قالب
گر عدل عمر خواهي آنک
در
او بنشين
ور جود علي جويي اينک کف او اشرب
بر آخور او بادا دوبارگي عالم
در
دولت و پيروزي هم ادهم و اشهب
گفتم: آن زلف تو کي گيرم
در
دست بگفت:
ادفع الدرهم خذمنه عناقيد رطب
خشک گردد ز تف صاعقه درياي محيط
گر بدو
در
شود از آتش خشم تو لهب
چنبر دايره بگشايد
در
وقت از بيم
گر زني بر نقط دايره مسمار غضب
ليک
در
مدح چنين خاک سرشتان از حرص
عمر نا من قبل الفضة کالريح ذهب
فاجران را قصبي بر سر و توزي
در
بر
شاعران از پي دراعه نيابند سلب
گردون چو روي عاشقان
در
لولو مکنون نهان
گيتي چو روي دلبران پوشيده از عنبر سلب
روزي ده سياره بر کسب ضيارا
در
يوزه گر سايه پر کله ماست
آنجا که بود کوشش شطرنج تواضع
در
نطع جهان هر چه پياده ست شه ماست
هر عارضه کآيد ز خداوند بر ما
در
بندگي آنجا که آن عامه مه ماست
آنکس که ملوکان به غلاميش نيرزند
در
خدمت کمتر حشم بارگه ماست
چنو
در
بزرگان بزرگي که ديد
چنو از عزيزان عزيزي کجاست
ترا ز ايزد پاک الهام صدق
در
اقوال و افعال يکسر عطاست
سه حرفست نامش که
در
مرتبت
سه روحست آن نطق و حس و نماست
در
اقليم ادراک احياي او
خرد را و جان را رياست رياست
تو فوق همه عالماني به علم
که اين فوق
در
علم بي منتهاست
خصال و جمال تو
در
چشم عقل
همه صورت و سيرت مصطفاست
مرد هشيار
در
اين عهد کمست
ور کسي هست بدين متهمست
زيرکان را ز
در
عالم و شاه
وقت گرمست نه وقت کرمست
هست پنهان ز سفيهان چو قدم
هر کرا
در
ره حکمت قدمست
و آن که بيناست درو از پي امن
راه
در
بسته چو جذر اصمست
از يکي
در
نگري تا به هزار
همه را عشق دوام و درمست
فاضلان را ز پي لاف فضول
روي
در
رفع و جر و جزم و ضمست
باز سايل را
در
هر دو جهان
دوزخش «لا» و بهشتش «نعم »ست
چشم عامي به سوي عالم زان
که فلان
در
جدل کيف و کمست
همگان سغبه صيدند و حرام
کو کسي کز پي حق
در
حرمست
خاک را از باد بوي مهرباني آمدست
در
ده آن آتش که آب زندگاني آمدست
باغ مهمان دوست برگ ميزباني ساختست
مرغ اندک زاد
در
بسيار داني آمدست
دست خسرو گر نبوسيدست ابر بادپاي
پس چرا چوندست او
در
درفشاني آمدست
سبزه کو پذرفت نقش تيغ تيزش لاجرم
همچو تيغش نيز
در
عالم ستاني آمدست
پيش تخت شاه چون من طوطي شکرفشان
بلبل اندر پيش گل
در
مدح خواني آمدست
سرو يازان بين که گويي زين جهان لعبتي
پيش سلطان
در
قباي آن جهاني آمدست
آسمان پيش جلال او زمين گردد از آنک
از جلال او زمين
در
ترجماني آمدست
شاه اقليم چهارم تا فرستد هم خراج
در
فراهم کردن زرهاي کاني آمدست
کارداران سراي هشتمين را بر فلک
راي عاليقدر تو
در
ميزباني آمدست
در
پيش جوهري چو سفالست آن صدف
کاندر ميان او گهري شاهوار نيست
در
هفت بخش عالم يک مبتدع نماند
کز ذوالفقار حجت تو دلفگار نيست
يک تن نماند
در
چمن جود تو که او
چون فاخته ز منت تو طوقدار نيست
گر چه دهي وگر ندهي صله
در
دو حال
جز گوهر ثناي من اينجا نثار نيست
عشق بر تدبير خندد زان که
در
صحراي عقل
هر چه تدبيرست جز بازيچه تقدير نيست
عاشقي با خواجگي خصمست زان
در
کوي عشق
هر کجا چشم افگني تيرست يکسر مير نيست
شاه ما بهرامشاه آن شاه کز بهر شرف
چرخ را
در
بندگي درگاه او تقصير نيست
درد اين باد هوا
در
تن هرکس که شود
هست دردي که بجز سوختنش درمان نيست
تا
در
آتش چو روي همچو براهيم خليل
چون ترا آيت يزدان رقم عنوان نيست
صفحه قبل
1
...
1204
1205
1206
1207
1208
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن