167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان شاه نعمت الله ولي

  • هر چه آيد در نظر نقش خيال او بود
    لاجرم در حسن خوبان عقل ما حيران شود
  • جام مي عشق است که در دور روان است
    در دور قمر هر که نظر کرد روان ديد
  • اي نور ديده ما در چشم ما نظر کن
    کائينه اي است روشن آن رو در او توان ديد
  • نقشش نه خيالي است که در خواب توان ديد
    يا ماه هلالي است که در آب توان ديد
  • هر ديده که او مست شد از جام الهي
    در شيخ عيان بيند و در شاب توان يد
  • در ديده ما نور رخ يار توان ديد
    ياري که نظر کرد در اين ديده عيان ديد
  • صاحب نظر آن است که در هر چه نظر کرد
    در صورت آن شاهد معنيش روان ديد
  • جام جهان نما است که داريم در نظر
    در وي نگاه کن که بيابي ز ما خبر
  • حديث جنت و حوران مگو در مجلس رندان
    درآ در بزم سرمستان که اين جا حاليا خوشتر
  • جامي ز مي پر از مي در بزم ما روان است
    در عين ما نظر کن آب و حباب بنگر
  • اگر آئينه اي خواهي که روي خود در آن بيني
    ببين در ديده سيد نظر کن ناظر و منظور
  • دلم گنجينه عشق است و خوش گنجي در او پنهان
    چنين گنجي اگر جوئي بجو در کنج ويرانش
  • دلم گنجينه عشق است و نقد گنج او در وي
    اگر گنج خوشي جوئي بجو در کنج ويرانش
  • اگر در مجلس رندان زماني فرصتي يابي
    ز ذوق اين شعر مستانه در آن مجلس فرو خوانش
  • اي نهان کرده در آن تنگ شکر بار نمک
    بسته اي پسته خندان و در او بار نمک
  • عاشق مستم و در کوي مغان مي گردم
    جام مي دارم و در دور روان مي گردم
  • از جام وحدت سرخوشم هر دم مئي در مي کشم
    هر دم مئي در مي کشم ازجام وحدت سرخوشم
  • تا خيال روي او در آب ديده ديده ايم
    در هوايش همچو ديده سو به سو گرديده ايم
  • مابه تخت نيستي خوش در عدم بنشسته ايم
    فرش هستي سر به سر در همدگر پيچيده ايم
  • عشق آتشي گرفته و در جان ما زده
    ما شمع وار ز آتش او در گرفته ايم
  • مدتي شد که به جان با تو در آميخته ايم
    در سر زلف دل آويز تو آويخته ايم
  • در خرابات فنا جان بقا نوشيده ام
    در عدم بنشسته ام خوش فارغ از هر دو جهان
  • داري هوا که گردي سردار بر در او
    در پاي دار سر نه هم ترک دو سرا کن
  • گر در يتيم است و گر لؤلؤ لا لا است
    در اصل همه قطره آبي است نظر کن
  • ذوق سرمستي اگر داري درآ در ميکده
    آتشي در خود زن و چون خم مي خوش جوش کن