167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان شاه نعمت الله ولي

  • در مجلس سلطان ما نقل و شراب بي حد است
    دردي درآور که آن در بزم اين سلطان کم است
  • در کنج ويران دلم گنجي است پنهان عشق او
    گنجي اگر بايد ترا در کنج ويران من است
  • در صورت و در معني چندانکه نظر کردم
    حسني که به ما بنمود نقشي ز خيال اوست
  • چشم ما بحر محيطي در نظر دارد مدام
    غير اين درياي ما در چشم بينا شبنمي است
  • نعمت الله خوش در اين درياي بي پايان فتاد
    در چنين دريا چه باشد قطره اي يا شبنمي است
  • بر در ميخانه با رندان مجاور گشته ايم
    در جهان خوشتر از اين دولت سرائي هست نيست
  • عشق است هرچه هست و جز او نيست در وجود
    در هر چه بنگري جز از آنش پديد نيست
  • در پي عشق روان شو که طريقت اين است
    توچه داني که در اين راه کجا بايد رفت
  • نور چشم عالمي در ديده ما جا گرفت
    اين چنين نور خوشي در جاي خود مأوا گرفت
  • درم گشاد و گشادم از اين در است که او
    دري نماند که آن در به روي ما نگشاد
  • چو نور ديده چشم من خيالش در نظر دارد
    چنين مه رو که من دارم که در دور قمر دارد
  • گر هزار آئينه باشد در همه بينم يکي
    عارف است آنکس که آن يک در هزاران بنگرد
  • سود و سرمايه همه در سرکارش کرديم
    هيچ سودا به از اين در دو سرا نتوان کرد
  • به يمن دولت وصلش جهان در حکم ما باشد
    چنين شاهي که ماداريم در عالم که را باشد
  • با سرزلفش در افتاديم و سودائي شديم
    دل بدست زلف او داديم و در پا مي کشد
  • در دو جهان خدا يکي نيست در آن يکي شکي
    ملک بسي ملک يکي، شاه يکي غلام صد
  • در ازل بر ما در ميخانه را بگشوده اند
    تا ابد اين سلطنت ما را عطا فرموده اند
  • هر که درد درد عشق او به درمان مي دهد
    بي خبر در دين و در دنيا خسارت مي کند
  • عاشق مستيم و عقل از خانه بيرون کرده ايم
    در به در مي گردد و از ما شکايت مي کند
  • دريا دلي که با ما در بحر ما درآيد
    موج و حباب و قطره در عين آب بيند
  • آن لحظه که جان در تتق غيب نهان بود
    در ديده ما نقش خيال تو عيان بود
  • بوديم نشان کرده عشق تو در آن حال
    هر چند در آن حال نه نام و نه نشان بود
  • آن يکي در هر يکي کرده تجلي لاجرم
    هر يکي در ذات خود يکتاي بي همتا بود
  • عشق سرمست است و با رندان حريفي مي کند
    مي رود در برخوش و در بحر خوشتر مي رود
  • در دو آينه يکي گر رو نمايد بي شکي
    در حقيقت يک بود اما دو رو ظاهر شود