167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان سيف فرغاني

  • هرگز از معجون پند اين درد ساکن کي شود
    چون بلا در مي کني در قرص کافورم هنوز
  • چون صدف بهر تو دل در سينه پنهان داشتست
    سلک نظم چون در و لؤلوي منثورم هنوز
  • عاشق ازخودرفت چون در داد حسنت جام عشق
    کوه از جا شد چوآمد در تجلي روي تو
  • ور چند جان دادي بدو کم کن طمع در وصل او
    کآن نيم جو را در عوض دينار نتوان يافتن
  • در وصف رويت بلبل است آن گل که گفتي در چمن
    زيباتر از رخسار من رخسار نتوان يافتن
  • در عشق بازي عقل وجان مي برد شاه نيکوان
    چون در رخش کردم نظر بگذاشتم تا مي برد
  • در کم خويش ميفزاي که آن از همه بيش
    در فزوني کم و اندر کمي افزون نگرد
  • ور گشايش مي خوهي بر خود در راحت ببند
    کين در ار بر خود نبندي هيچ نگشايد ترا
  • چو جانرا آسياي شوق در چرخست از وصلت
    بده آبي که در افلاک آتش زد اثير دل
  • در بهاران باغ اگر از روي گل گيرد جمال
    بي گمان از ميوه گردد در خزان آراسته
  • از شرم چون نبات در آبم که گفته ام
    کان مه بگاه خشم چو شکر در آتش است
  • هر نفس در کوي عشقت روي يوسف حسن تو
    صدچو من يعقوب را در بيت احزان آورد
  • بجان قصدت کند دشمن چو داري دوستي در دل
    صدف مجروح از آن گردد که لؤلو در ميان دارد
  • ديوان شاه نعمت الله ولي

  • در سرما عشق زلفش ديگ سودا مي پزد
    بس سري در سر رودگر اين بود سوداي ما
  • خون دل در جام ديده پيش مردم مي نهيم
    در خيال آنکه بنشيند دمي بر خوان ما
  • زلفي که رفت در سر سوداي او جهان
    بر روي ماست واله و در پيچ و تاب ماست
  • تا ابد گنج غمش در دل ما خواهد بود
    زانکه گنجش ز ازل در دل ويرانه ماست
  • گنج عشق اوکه در عالم نمي گنجد همه
    از دل ما جو که جايش در دل ويران ماست
  • ما در اين دور قمر خوش مجلسي آراستيم
    جام مي در دور و ما سرمست و اين دوران ماست
  • هر ذره که مي بيني خورشيد در او پيداست
    در ديده ما بيند چشمي که به حق بيناست
  • عشق مي ورزي نخست از سر برون کي خواجگي
    شاه اگر در کوي عشق آيد در اين صورت گداست
  • در راه خطا عقل اگر رفت خطا کرد
    تو در پي او گر نروي عين صواب است
  • مجلس عشق است و ما سرمست و سيد در نظر
    در چنين گلشن نواي ما ز بلبل خوشتر است
  • ما به جاروب مژه خاک درش را رفته ايم
    لاجرم ما را در اين در آبروئي ديگر است
  • دارم دلي چون آينه دلدار دارم در نظر
    در آينه پيدا شده حسني که اسم اعظم است