167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان خواجوي کرماني

  • خسروان گر سروري در پادشاهي مي کنند
    ما سرير خسروي در پاسباني يافتيم
  • ما اگر پيرانه سر در بندگي افتاده ايم
    همچو سرو آزادگي در نوجواني يافتيم
  • ما نواي خويش را در بينوائي يافتيم
    فخر بر شاهان عالم در گدائي يافتيم
  • شمع جانرا ز قدح در لمعان افکنديم
    مرغ دل را ز فرح در طيران آورديم
  • چون سايه دويديم به سر در عقبش ليک
    در سايه آن سرو خرامان نرسيديم
  • فتاده است دلم در ميان خون چون واو
    کشيده زلف ترا در کنار جان چون جيم
  • چنگ در حلقه آن طره طرار زنيم
    چشم در عشوه آن غمزه غماز کنيم
  • گاه صبوحست و جام وقت شباهنگ و بام
    صبح دوم در طلوع مرغ سحر در فغان
  • سوز غم عشق تو در مجلس رندان
    ياد مي لعل تو در خاطر مستان
  • گرميم از پاي در آرد نبود عيب
    در سر سرخاب رود رستم دستان
  • لعل تو در خون باده نوشان
    چشم تو در چشم چشم بندان
  • چو رفت آب رخم در سر وفاداري
    بهل که خاک شوم در ره وفاداران
  • تا پير خراباتت منظور نظر سازد
    در ديده مستان کش خاک در خماران
  • جز عشق بتان نهيست در ملت مشتاقان
    جز کيش مغان کفرست در مذهب دينداران
  • و گر گفتي که چين در شام نبود
    نظر کن در خم گيسوي ترکان
  • چنان مرغ دلم در قيدت افتاد
    که کبکان دري در چنگ دالان
  • رخت در روشني برد آب آتش
    ولي در چشم ما آبيست روشن
  • آن آتش مذاب در آب فسرده ريز
    و آن بسد گداخته در سيم ناب کن
  • گر نداري سرآنک از سر جان در گذري
    چشم در نرگس مستانه جانانه مکن
  • ترک من خاقان نگر در حلقه عشاق او
    ماه من خورشيد بين در سايه بغطاق او
  • گفتمش آخر بچشم لطف در خواجو نگر
    زانکه در خيلت نباشد کس باستحقاق او
  • حاصل عمرم در ايام فراقش صرف شد
    چون خلاص از عشق ممکن نيست در ايام او
  • که چون بخاک برند از در تو خواجو را
    بهيچ باب نجويد جدائي از در تو
  • خاک در سراي تو آب زنم بديدگان
    تا گل قالبم شود خاک در سراي تو
  • بگذر از خالش و گيسوي سياهش بگذار
    در پي مهره بسر در دهن مار مرو
  • در مانده ايم با دل غمخواره مي کجاست
    در آتشيم با جگر تشنه آب کو
  • دل من در گو زنخدانش
    همچو يوسف فتاده در بن چاه
  • در شب هجر ناله ام همدم
    در ره عشق سايه ام همراه
  • نو عروسان چمن در کله هاي فستقي
    تاب در مرغول ريحان سمن فرسا زده
  • از ديده فتاده در بلا دل
    وز دل شده در عذاب ديده
  • چو در خاکم نهند از گوشه چشم
    کنم در گوشه چشمش نظاره
  • در ده شراب روشن و در تيره شب مرا
    از عکس جام باده برافروز مشعله
  • فصل بهار و موسم نوروز خوش بود
    در سر نواي بلبل و در دست بلبله
  • حيفست تو در باديه وز بيم حرامي
    بي وصل حرم مرده و حج بر در خانه
  • در سايه ايوانش اگر راه نيابي
    خورشيد صفت بر در و ديوار فرود آي
  • چو در طريق محبت قدم زدي خواجو
    ز دست رفتي و سر در سر وفا کردي
  • آن زمانت که در کنار آمد
    جز کمر هيچ در ميان ديدي
  • در فغانم ز دست قاتل خويش
    کشته را هيچ در فغان ديدي
  • ز زلفش در هر سري بود سودائي
    ز چشمش در هر طرف بود بيماري
  • در کماليت حسنت نرسد درک عقول
    هر چه در خاطرم آيد تو از آن خوبتري
  • اي آفتاب رويت در اوج دلفروزي
    وي تير چشم مستت در عين ديده دوزي
  • در نيم شب برآيد صبح جهان فروم
    گر نيم شب در آيد خورشيد نيم ورزي
  • در دلم بود کزين پس ندهم دل بکسي
    چکنم باز گرفتار شدم در هوسي
  • نه در دل ممکن که در قلب جاني
    نه از گل مرکب که از روح پاکي
  • چشمم از لعلک در پوشک او در پاشک
    ليکن از منطقکش هر سخني گوهرکي
  • عارض بين خورده خون لاله در بستانفروزي
    قامتش بين برده دست از نارون در خوش خرامي
  • اي مقيمان درت را عالمي در هر دمي
    رهروان راه عشقت هر دمي در عالمي
  • در مصر تا حکايت لعل تو گفته اند
    در آتشست شکر مصري بسان ني
  • بهشتي به رخسار و در حسن حوري
    جهاني به خوبي و در لطف جاني
  • در آشفتگي زلفش آشوب شهري
    لبش در شکر خنده شور جهاني