167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

مثنوي معنوي

  • نيستم حافظ مرا نوري بده
    در دو ديده وقت خواندن بي گره
  • روي در انکار حافظ برده اي
    نام تهديدات نفسش کرده اي
  • يا ز چاهي عکس ماهي وا نمود
    سر بچه در کرد و آن را مي ستود
  • از رمه چوپان نترسد در نبرد
    ليکشان حافظ بود از گرم و سرد
  • لوح حافظ باشي اندر دور و گشت
    لوح محفوظ اوست کو زين در گذشت
  • ور بچه گيرد ازو شهناز او
    ديو در نسلش بود انباز او
  • آنچنان که گفت مادر بچه را
    گر خيالي آيدت در شب فرا
  • ديوان شمس

  • هر چند سايه کرم شاه حافظ است
    در ره همان به ست که با کاروان رويم
  • در دو جهان کار تو داري و بس
    راست بگو تا بچه کار اندري
  • ماهي بچه اي عمر نداري بي آب
    انديشه مکن خويش در اين جوي انداز
  • بر نيک و بد تو مر مرا دستي نيست
    در دست توام تا بچه دستم داري
  • خسرو و شيرين نظامي

  • کبوتر بچه چون آيد به پرواز
    ز چنگ شه فتد در چنگل باز
  • هفت پيکر نظامي

  • از دمش برشکافت تا به دمش
    بچه گور يافت در شکمش
  • هفت اورنگ جامي

  • از بچه اگر جدا فتادي
    در فرقت او ز پا فتادي
  • قيس از بچه ناقه را جدا کرد
    رو در ره يار دلربا کرد
  • ديوان عرفي شيرازي

  • يوسف آنکس بود که از حسدش
    گر برادر بچه در اندازد
  • از در دوست چگويم بچه عنوان رفتم
    همه شوق آمده بودم همه حرمان رفتم
  • طبعم ز غضب گفت ندانم بچه نسبت
    در دام سرشت تو قضا کرد اسيرم
  • بگرد مرقد حافظ که کعبه سخن است
    درآمديم بعزم طواف در پرواز
  • تذکرة الاوليا عطار

  • ... گفت: روزي جواني ترسا ديدم صاحب جمال، و در مشاهده او متحير شدم و ...
  • ... است؟». جنيد از سر در گرفت و يک يک رنج خويش بر گفت. ترسا معالجه ...
  • ديوان فروغي بسطامي

  • من بتي را قبله مي سازم که در دير و حرم
    اسم او را مؤمن و ترسا به تمکين مي برند
  • کشکول شيخ بهايي

  • از خواجه حافظ شيرازي:
  • خواجه حافظ راست:
  • نيز از حافظ راست: