167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان سنايي

  • گر نثار پاي معشوقان بود در راه وصل
    با دو ديده در بپاش و با دو رخ ايثار زن
  • غماز و سيه رويند اينجا شب و روز تو
    در سينه آن سم نه در شربت آن سم زن
  • در يکي صف کشتگان بيني به تيغي چون حسين
    در دگر صف خستگان بيني به زهري چون حسن
  • چرخ گردان اين رسن را مي رساند تا به چاه
    گر همي صحرات بايد چنگ در زن در رسن
  • چون تو صاحب دولتي هرگز نبودي در جهان
    هم نخواهد بود هرگز چون تويي در هيچ فن
  • زهد و صفوت يک زمان از عشق در دوزخ فگن
    حال و وقتت ساعتي در کار زلف و خال کن
  • عشق يک رويست او را بر در عيسي نشان
    عقل يک چشمست او را در صف دجال کن
  • نمايد پيش قدر او ز بالا گنبد و اختر
    چو در باد هوا ذره چو در آب روان ارزن
  • دم براي ديگران زن در خلا و در ملا
    چون تو خاص شهرياري آن خود تضمين مکن
  • از لب تو شرم داشت مايه مل در قدح
    وز رخ تو بوي برد دايه گل در چمن
  • سوي قاضي شو که خلق و خلق او را چاکرند
    نقش بندان در خطا و مشک سايان در ختن
  • شمع دنيا را ببين کز يک زبان در يک زمان
    در طريق دين بگويد صدهزار الوان سخن
  • در ازل خلاق چون تن را و دل را آفريد
    راحت و آرام دل ننهاد جز در رنج تن
  • آنکه در باغ بلا سرو رضا کارد همي
    چون من و تو کي کند دل بسته در سرو چمن
  • تا ترا در دل چو قارون گنجها باشد ز آز
    چند گويي از اويس و چند پويي در قرن
  • دست در ايمان حق زن تا ز دوزخ بگذري
    تا به دوزخ در نگويندت «فهم لا يومنون »
  • اگر در اعتقاد من به شکي تا به نظم آرم
    علي رغم تو در توحيد فصلي گوش دار اکنون
  • اگر تو چون مني عاجز در اين معني که پرسيدم
    چه گويي در نباتي تو سزاي حب افتيمون
  • چمن پر حقه لولو که داند کرد در نيسان
    شمر پر فيبه جوشن که داند کرد در کانون
  • جبرييل ار نام تو در دل نياوردي به ياد
    نام او در مجمع حضرت کجا بودي امين
  • ني بدن آوردم اين تقويم تا ز احکام او
    بازداني راز گردون در شهور و در سنين
  • هو دج از معشوق و ربع از عاشقان خالي بماند
    در ديار دردمندان يک در و ديار کو
  • شادي کن ازين پير تو اي شمع جوانان
    در بار که از اصل تو هم زان در يايي
  • تا بگردد چرخ بر گيتي تو بر گيتي بگرد
    نا بپايد کعبه در عالم تو در عالم بپاي
  • چو بابدعت روي زينجا يقين ميدان که در محشر
    ز مالک بر در دوزخ جزاي آن قفا يابي