167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.

جمشيد و خورشيد ساوجي

  • در پي من شو که نتوان يافتن
    رهروان را بهتر از من پيشوا
  • همه اسباب عشرت شد مهيا
    حضور شاه در مي بايد آنجا
  • ملک چون گنج شد ز آن کنج بيرون
    ز خازن خواست درجي در مکنون
  • در آن هر گوهري بيرون ياقوت
    که مي ارزيد خاکش خون ياقوت
  • شما در پرده ام بوديد محرم
    کنون جان مرا باشيد همدم
  • به دستان چاره کارم بجوييد
    بدو در پرده راز من بگوييد
  • ببايد ساختن در هر مقامي
    که باشد هر مقامي را کلامي »
  • شکر در آتش غم رفت با عود
    برآمد از دل عود و شکر دود
  • گهي در دامنش چسبيد شکر
    گهي همچون مگس زد دست بر سر
  • بر ايشان هر نفس مي داد جم دم
    در آخر با ملک گشتند همدم
  • ملک هر تحفه اي کآورد با خويش
    يکايک مه رخان بردند در پيش
  • درآمد طوطي شکر به آواز
    هماي شوق در دل کرد پرواز
  • به علم آورد در کار اين عمل را
    ز قول شاه بر خواند اين غزل را:
  • شانه سانم در سر سوداي زلفت کرده سر
    نيستم آيينه آيين کو کند خدمت به روي
  • اي ميوه رسيده ز بستان کيستي؟
    وي آيت نوآمده در شان کيستي؟
  • جانها گرفته اند ترا در ميان چو شمع
    جانت فدا چراغ شبستان کيستي؟
  • چنان شد بر زمين خورشيد در چرخ
    که شد بي خويشتن ناهيد بر چرخ
  • نواي پرده شهناز شد راست
    هوا در جنبش آمد پرده برخاست
  • شکر را گفت جم خيز و درياب
    که چون چشم خود از مستي است در خواب
  • گل و بيد و کنار آب و مهتاب
    شکر بيدار و خسرو در شکر خواب
  • ز سوسن ساخت سروناز را جاي
    گرفتش در کنار آب روان پاي
  • چو طاووسي روان در پي تذروي
    سر آبي گزيد و پاي سروي
  • برآنم کاين جوان بازارگان نيست
    که در وي شيوه بازاريان نيست
  • حديثي چرب و شيرين بود و در خورد
    به عمدا رو ترش کرد و فرو برد
  • صنوبر وار در بستان چمان گشت
    همي زد چون صبا گرد چمن گشت
  • خطي بر لاله از عنبر کشيده
    به خوبي لاله را خط در کشيده
  • در آن مهتاب چشم انداخت بر شاه
    نظر فرقي نکرد از شاه تا ماه
  • همي گرديد و چشمش خواب مي جست
    خيال خواب خوش در آب مي جست
  • به پاي خود چو دولت بر در آمد
    سبک خواب گرانش بر سر آمد
  • کلاله ات ز کنار تو ساخته بالين
    ز برگ گل زده خرگاه و در ميان خفته
  • کشيده بر چمني سايه باني از ابرو
    دو ترک مست تو در زير سايبان خفته
  • چشم مخمور تا تو در خواب مستي خفته است
    از خمار چشم مستت عالمي آشفته است
  • ديده باريک بينم در شب تاريک هجر
    بسکه بر ياد لبت درهاي عمان سفته است
  • برو، ماها، به کوي او فرو شو
    بيا اي شمع و در پايش سرانداز
  • هوا چون ساغر آب روي ما ريخت
    ز لعلت آتشي در ساغر انداز
  • چو گل گر صحبتم مي خواهي از جان
    به شب در زير پهلو بستر انداز
  • همان دم چنگ را بنواخت ناهيد
    ادا کرد اين غزل در وصف خورشيد:
  • ملک در خواب صوت چنگ بشنيد
    چو باد صبحدم بر خود بخنديد
  • گلرخان چمن از دوش صبوحي زده اند
    چشم نرگس ز چه در عين خمارست امشب
  • دريد از درد و حسرت جامه در بر
    همي ناليد و مي زد دست بر سر
  • چو مي شد تلخ بر من زندگاني
    چو گل بر باد رفتم در جواني
  • مرا چون ناي ننوازي به کامي
    ز ني هر دم چو چنگم در مقامي
  • هزاران بيضه پنداري کزين طاق
    فرو افتاد و ريزان شد در آفاق
  • گرفت آفاق را يکسر سپيده
    عيان شد زرده خور در سپيده
  • عجب کان سرو قد از جا نرفته است
    چو گل خار غمش در پا نرفته است
  • فرو رفت از هوايت پاي در گل
    بدين جانب هوايش کرد مايل
  • به گيتي کو خرد را بود پابند
    به ميدان رزش ساقي در افکند
  • بهار افروز اين شعر بهاري
    ادا مي کرد در صوت هزاري
  • به ساقي گفت: «جام مي در انداز
    اساس عقل دستوري برانداز
  • از اين شادي نگنجيدند در پوست
    که چون گل داشتندش بهر زر دوست