167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان سلمان ساوجي

  • گر حکايت کند از لطف تو در باغ نسيم
    گر روايت کند از لفظ تو در بحر سحاب
  • چون در آن حضرت عالي شود اين قصه تمام
    روي در مجلسيان آر و بگو بعد سلام
  • جاي آن بود که جاي تو بود در ديده
    اين زمان جاي تو در خاک دريغ است دريغ
  • روي مبارک تو تا در دل من گرفت جا
    در دو جهان مرا کسي نيست بجاي روي تو
  • در چنين ماتم در شعر از کجا بر من گشاد
    کين فلک داغي چنين بر چهره طبعم نهاد
  • فتنه آمد در جهان دست تطاول برگشود
    با که گويم اين سخن چون در جهان داور نماند
  • خواب ار چه خوش آيد همه را در عهدش
    حقا که به چشم در نيامد ما را
  • جمشيد و خورشيد ساوجي

  • هر کس که در يمين تو چون تيغ راسخ است
    دايم چو خاتم تو به زر در يسار باد
  • دل چو در محراب ابرو چشم مستش ديد گفت
    کافر سرمست در محراب بين چون خفته است
  • تو در خواب خوشي احوال بيداري، چه مي داني
    تو در آسايشي تيمار بيماري چه مي داني
  • منشين بر در اميد و مزن حلقه وصل
    به از آن نيست که برخيزي وزين در گذري
  • چون عکس خورشيد از هوا روزي که افتم در برت
    گر در ببندي خانه را، از روزنت سر بر کنم
  • باد صبح از بوي او ناگه دمي در من دميد
    راستي آنست کان دم اين دمم در کار بود
  • در دل ما خار غم بشکست و غم در دل بماند
    چيست، ياران، چاره غمهاي بي پايان ما؟
  • يار چون گيسو کشان در پاي يار آمد ز در
    مژده اي دل کان شب سودا به پايان مي رسد
  • ديوان سنايي

  • قدر تو درويش داند ز آنکه او بيند مقيم
    همچو کرکس در هوا هفتاد در هفتاد را
  • من به رنگ تو نديدم هيچ کس را در جهان
    بر تو عاشق باد هر کو در جهان همرنگ تست
  • زينهار از روي غفلت اين سخن بازي مدان
    زان که سر در باختن در عشق اول منزلست
  • جاي دارد در دل پر خونم آن دلبر مقيم
    جامه پر خون باشد آن کس را که در خون مسکنست
  • با من از روي طبيعت گر نياميزد رواست
    از براي آنکه من در آب و او در روغنست
  • گر زبان با من ندارد چرب هم نبود عجب
    کانچه او را در زبان بايست در پيراهنست
  • در زلف تو تاب و گره و بند و شکنجست
    در چشم تو مکر و حيل و زرق و فسونست
  • اي سنايي چون مقصر نيستي در عشق او
    در وفا و عهد تو چندين ازو تقصير چيست
  • کار دل باز اي نگارينا ز بازي در گذشت
    شد حقيقت عشق و از حد مجازي در گذشت
  • در شريعت کي روا باشد دو خواهر يک نکاح
    در طريقت هر دو را از خود مبرا کردنست