167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان سلمان ساوجي

  • تو يقين دان، که بجز در دهن تنگ تو نيست
    هيچ اگر يک سر مو در دو جهان کامي هست
  • ميدهم جان و ستانم عشوه، اين داد و ستد
    جز که در بازار سوداي تو، در بازار کيست؟
  • درد عشق تو که جز جان منش، منزل نيست
    در دل مي زند و جز تو، کسي در دل نيست
  • چه خبر باشد از احوال من بي سر و پا؟
    شمع ما را که هوا در سروپا در گل، نيست
  • ما را بجز از عشق تو، در خانه کسي نيست
    بنماي رخ، از پرده که در خانه کسي نيست
  • خمار به اغيار مده، باده که خام است
    مطرب مزنش در، که در آن خانه، کسي نيست
  • در دلم، جز صورتت نگذشت و الحق درگذشت
    آنک، در دل غير از اينش صورتي ديگر گذشت
  • از هوا، باد سحر جان مي دهد در کوي دوست
    در هوا داري من از باد سحر، خواهم گذشت
  • نيم شب سوداي حسنش، بر در دل حلقه زد
    حلقه ديوانگي زد، عقل و راه در گرفت
  • سر، در رهش، نهادم و کاري به سر، نرفت
    با او به هيچ حيله مرا دست، در نرفت
  • نگرفت در تو قصه سلمان و شب نبود
    کاتش ز سوز او به سر شمع، در نرفت
  • من امروز، از ميي مستم، که در ساغر نمي گنجد
    چنان شادم، که از شادي، دلم در بر نمي گنجد
  • بران بودم که بنويسم، مطول، قصه شوقت
    چه بنويسم، که در طومار و در دفتر، نمي گنجد
  • فکر، در راه هواي تو، ز پا مي افتد
    عقل، در کوي خيال تو، به سر مي گردد
  • ما کجا در تو توانيم رسيدن که فلک؟
    در پيت بي سر و پا، گرد جهان، مي گردد
  • بحر، مي جوشد و جز باد ندارد در کف
    صدف آورده به کف، در و قراري دارد
  • خيال روي تو در چشم ما و ما، متحير
    در آن قلم که چنين صورتي برآب، نگارد
  • هر که در راه تو شد کشته نباشد مرده
    زنده آنست که در کوي شما مي ميرد
  • مرغ در دام تو از روي هوا مي افتد
    شمع بر بوي تو در پاي صبا مي ميرد
  • ز آفتابم شده در تاب که در روي تو تافت
    تاب خورشيد چه باشد که به روي تو رسد؟
  • تا دلبر مني تو، دل نيست در بر من
    در عهد چون تو دلبر، خود دل بر که باشد؟
  • نکته اي دارم چو در، پرورده درياي دل
    از لب سلمان برد در گوش آن دلبر کشد
  • تا بر در ميخانه جان، لعل تو زد مهر
    در مصطبه ها رطل مي لعل گران شد
  • در سرم سوداي زلف توست و مي دانم يقين
    کين سر سودايي من، در سر سودا شود
  • مي زنندم بر درش، چون حلقه و من همچنان
    همتي در بسته ام باشد که اين در، وا شود