167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان سعدي

  • کس نناليد در اين عهد چو من در غم دوست
    که به آفاق نظر مي رود از شيرازم
  • نه در اين عالم دنيا که در آن عالم عقبي
    همچنان بر سر آنم که وفادار تو باشم
  • در آن نفس که بميرم در آرزوي تو باشم
    بدان اميد دهم جان که خاک کوي تو باشم
  • ذکر تو از زبان من فکر تو از جنان من
    چون برود که رفته اي در رگ و در مفاصلم
  • دمي با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
    من آزادي نمي خواهم که با يوسف به زندانم
  • من در انديشه آنم که روان بر تو فشانم
    نه در انديشه که خود را ز کمندت برهانم
  • دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمي بينم
    دلي بي غم کجا جويم که در عالم نمي بينم
  • برق نوروزي گر آتش مي زند در شاخسار
    ور گل افشان مي کند در بوستان آسوده ايم
  • گرم با صالحان بي دوست فردا در بهشت آرند
    همان بهتر که در دوزخ کنندم با گنهکاران
  • بيا که در غم عشقت مشوشم بي تو
    بيا ببين که در اين غم چه ناخوشم بي تو
  • رسم تقوا مي نهد در عشقبازي راي من
    کوس غارت مي زند در ملک تقوا روي تو
  • شهري به گفت و گوي تو در تنگناي شوق
    شب روز مي کنند و تو در خواب صبحگاه
  • لاجرم صيد دلي در همه شيراز نماند
    که نه با تير و کمان در پي او تاخته اي
  • چو بلبل روي گل بيند زبانش در حديث آيد
    مرا در رويت از حيرت فروبسته ست گويايي
  • سرم از خداي خواهد که به پايش اندرافتد
    که در آب مرده بهتر که در آرزوي آبي
  • شکر در کام من تلخست بي ديدار شيرينش
    و گر حلوا بدان ماند که زهرش در ميانستي
  • نه تا جان در جسد باشد وفاداري کنم با او
    که تا تن در لحد باشد و گر خود استخوانستي
  • هر آن دل را که پنهاني قريني هست روحاني
    به خلوتخانه اي ماند که در در بوستانستي
  • سعدي از عقبي و دنيا روي در ديوار کرد
    تا تو در ديوار فکرش نقش خود بنگاشتي
  • مرا زين پيش در خلوت فراغت بود و جمعيت
    تو در جمع آمدي ناگاه و مجموعان پراکندي
  • تا دل به مهرت داده ام در بحر فکر افتاده ام
    چون در نماز استاده ام گويي به محرابم دري
  • به چه ماننده کنم در همه آفاق تو را
    کان چه در وهم من آيد تو از آن خوبتري
  • از بس که در نظرم خوب آمدي صنما
    هر جا که مي نگرم گويي که در نظري
  • بنده اگر به سر رود در طلبت کجا رسد
    گر نرسد عنايتي در حق بنده آن سري
  • گر چشم در سرت کنم از گريه باک نيست
    زيرا که تو عزيزتر از چشم در سري