167906 مورد در 0.17 ثانیه یافت شد.

ديوان سلمان ساوجي

  • اکمل دولت و دين اي شرف منصب تو
    در کمال شرف و قدر ازان سوي کمال
  • در جهان شبه نظير تو که ممکن نبود
    همچو آسايش اهل نظر و فضل محال
  • التماس از در الطاف تو تا کي نکنم
    چون بود رنج همه گنج شود مالامال
  • نعمت و محنت ايام چو باقي نبود
    عمر فاني چه کنم در طلب نعمت و مال
  • به دور شحنه عدل تو در زمانه کسي
    به غير خون صراحي نريخت خون حرام
  • خيال تيغ تو گر در ضمير کاهربا
    گذر کند شودش پر ز خون لعل مشام
  • کمان چرخ مرا در نهاد پر چون تير
    ز خانه خودم افکند، دور دشمن کام
  • در جهان مکرمت هستي حسن
    هم به خلق و هم به جود و هم به نام
  • حکمت اگر به پشت فلک پا در آورد
    خنگ فلک ز ضعف نهد بر زمين شکم
  • داعي که مي زند قدم صدق صاحبا
    در شارع محبتت از عالم قدم
  • چندان بقات باد که اين نيلگون افق
    گردون کشد در آخر روز از بقم رقم
  • در گرفت از دولتت کارم چو شمع
    اين زمانه پروانه اي مي بايدم
  • از کمال فسحت ملک تو چون رانم سخن
    نقص ها در ملک جمشيد و فريدون آورم
  • در فضيلت چشم با ابرو ندارد نسبتي
    مي نشيند ابروان پيوسته بر بالاي چشم
  • در دولت ز تو شده مفتوح
    مکرمت بر وجود تو مختوم
  • هم جناب تو با ستاره قرين
    هم عديل تو در زمانه عديم
  • اي در جبين صبح نمايت چو آفتاب
    انوار سروري ز صباح صبي عيان
  • مير فخرالدين مبارک شاه کز تعظيم و قدر
    فخر دارد در زمان او زمين بر آسمان
  • در دياري کاندرو ز اهل کرم ديار نيست
    ناگهان افتاده و درمانده ام پا بست تن
  • ز هجرت نبوي رفته هفصد و چل و چار
    در آخر رجب افتاد اتفاق حسن
  • خاطر من نکند درک ثناي تو که يم
    پيش عقل است مبرهن که نگنجد در عين
  • تا چو قرص ذهب مهر فتد در دم صبح
    روي آفاق شود لجه درياي لجين
  • مير سپاه فلک به بارگه خويش
    کرد اميري طلب زهر در خانه
  • تا کند از سروران خيل کواکب
    کوکبه اي در مواکب تو روانه
  • اي قبله مقبلان در تو
    حاجت نه به مکه و مدينه
  • در حجره تو که باد معمور
    باشد همه چيزها بدي نه
  • در خاطر توست گنج معني
    وز فضل تو را بسي دفينه
  • حلقه بي زر چه زني بر در دوست
    آهن سرد چرا مي کوبي
  • رسوم ظلم و قوانين عدل در عالم
    به تيغ و کلک تو برداشتي و بنهادي
  • ز دست خيل سخايت که عادت کان کرد
    نشسته دست گهر در حصار پولادي
  • اي وزيري که گر ز کلک تو ابر
    داشتي مايه در چکانيدي
  • مجاوران ديار خراب را ديدم
    در آن خرابه خراب و شکسته و باکي
  • به خاک رهگذار حبيب مي گفتم
    که اي غلام تو آب حيات در پاکي
  • بسي ازين کلمات و حديث رفت و نبود
    در آن منازل خاکي بجز صدا حاکي
  • نمي ارزدم اين تنعم بدان
    که در آخرم خشت بالين کني
  • حاجيان روي صفا در کعبه جان کرده اند
    عاشقان عزم طواف کوي جانان کرده اند
  • طالبان روضه اش طوبي لهم در باديه
    اولين منزل سرابستان رضوان کرده اند
  • از بهار چين به بوي سنبل پرچين او
    آهوان مشک را ره در بيابان کرده اند
  • بر در آن کعبه دل، بسته جانها حلقه وار
    ذکر خير داور داراي دوران کرده اند
  • ماه ملک آراي برج سلطنت سلطان اويس
    در دريا فيض درج سلطنت سلطان اويس
  • باغ رخسار تو را امروز آبي ديگرست
    در کمند طره ات پيچي و تابي ديگرست
  • هندوي مالک رقاب طره را گو کين ستم
    بس که در دور فلک مالک رقابي ديگرست
  • ماه ملک آراي برج سلطنت سلطان اويس
    در دريا فيض درج سلطنت سلطان اويس
  • ساخت در چشمش خيالش جايگه وين طرفه تر
    کز خيالش جمله عالم خيمه برتر مي زند
  • ماه ملک آراي برج سلطنت سلطان اويس
    در دريا فيض درج سلطنت سلطان اويس
  • ماه ملک آراي برج سلطنت سلطان اويس
    در دريا فيض درج سلطنت سلطان اويس
  • باد ازان دست چنار انداخت کاندر عهد تو
    مرغ از دست چناري در چمن فرياد کرد
  • ماه ملک آراي برج سلطنت سلطان اويس
    در دريا فيض درج سلطنت سلطان اويس
  • در جهان تا سايه خورشيد را باشد نشان
    سايه خورشيد چترت بر جهان پاينده باد
  • شهسوار همتت بر خنگ چوگاني به حکم
    آسمان را در خم چوگان چو گوي افکنده باد