167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • در دري را از قلم، در رشته جان کرده ضم
    پس باز بگشاده ز هم، بر شاه والا ريخته
  • در پختن سوداي تو خام است ما را راي تو
    ما زر و سر در پاي تو، خاقاني آسا ريخته
  • بل خشت زرين ز آن بنان، در خوي خجلت شد نهان
    چون خشت گل در آبدان، از دست بنا ريخته
  • از لفظ من گاه بيان، در مدحت اي شمع کيان
    گنجي است از سمع الکيان، در سمع دانا ريخته
  • چون روغن طلق است طل بحر دمان زيبق عمل
    خورشيد در تصعيد وحل آتش در اعضا داشته
  • درياي عقلي در دلش، صحراي قدسي منزلش
    از نفس کل آب و گلش صفوت در اجزا داشته
  • ز آن ميي کاتش زند در خوانچه زرين چرخ
    خوانچه کرده و آب حيوان در ميان انگيخته
  • از لبت چون گل شکر خواهم که داري در جواب
    زهر کان در سنبل است از ناردان انگيخته
  • در ساغر صهبا نگر، در کشتي آن دريا نگر
    بر خشک تر صحرا نگر کشتي به رفتار آمده
  • مطرب چو طوطي بوالهوس انگشت و لب در کارو بس
    از سينه بربط نفس، در حلق مزمار آمده
  • آن چنگ ازرق سار بين، زر رشته در منقار بين
    در قيد گيسووار بين پايش گرفتار آمده
  • سخن در ماتم است اکنون که من چون مريم از اول
    در گفتن فرو بستم به مرگ عيسي ثاني
  • خاک در خدايگان گر به کف آوري در او
    هشت بهشت و چار جوي از بر سدره بنگري
  • در کف آهوان بزم آب رز است و گاو زر
    آتش موسوي است آن در بر گاو سامري
  • گر حج و عمره کرده اند از در کعبه رهروان
    ما حج و عمره مي کنيم از در خسرو سري
  • تيزتر از کبوتري برج به برج مي پرد
    بيضه زر همي نهد در به در از سبک پري
  • خدت زلف و رخ کند از پي سنبل و سمن
    شانه در آن مربعي، آينه در مدوري
  • در خمکده زن نقب که در طاق فلک صبح
    هم نقب زد و مرغ بر آن داد گوائي
  • نزل وعلف نيست نه در شهر و نه در ده
    اينجا چه اميري کني، آنجا چه گدائي
  • خورشيد مني، من به چراغت طلبم ز آنک
    من در شب هجران و تو در ابر خفائي
  • ري در قفاي جان من افتاد و من به جهد
    جان مي برم که تيغ اجل در قفاي ري
  • از خام کاري خوي او افغان کنم در کوي او
    گر شحنه بدگوي او در حلقم افغان نشکند
  • اي در آبدار تواني ز پيچ و خم
    در آب شد ز شرمم صد راه زير آب
  • هر که در دريا رود گر قي کند عذرش نهند
    آنکه دريا شد در او گر قي کند معذور است
  • شير سيه برهنه ز هر زر و زيوري
    سگ را قلاده در گلو و طوق در دم است