167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • چو تو در خنده شيرين دو چاه از ماه بنمائي
    مرا در گريه تلخم دو دريا بر زمين خيزد
  • در غم تو هر کجا فتنه درآمد ز در
    عافيت از راه بم زود بدر مي رود
  • روي تو را در رکاب شمس و قمر مي رود
    لعل تو را در عنان شهد و شکر مي رود
  • گر در اين آتش که عشق اوست در درگاه او
    آبروئي ماند کس را آب ما باري نماند
  • اثر نماند ز من در غم تو اين عجب است
    که در دل تو ازين غم اثر نمي گردد
  • تنگ است در وصل تو زان هيچ قدي نيست
    کو بر در وصل تو رسد خم نپذيرد
  • همين بس در بهارستان محشر خون بهاي من
    غبارش بوي گل شد در رکاب و گرد جولانش
  • گاو زر ده به کف سامري و در کف من
    آب خضري که در او آتش موسي رانم
  • هر شب از سلطان عشقم در ستکاني ها رسد
    تا به ياد روي سلطان در کشم هر صبح دم
  • با بخت در عتابم و با روزگار هم
    وز يار در حجابم و از غم گسار هم
  • نازي است تو را در سر، کمتر نکني دانم
    دردي است مرا در دل، باور نکني دانم
  • کوي او جان را شبستان بود زحمت برنتافت
    سايه بر در ماند چون من در شبستان آمدم
  • هر چه من آورم ز طبع آب حيات در دهن
    تف دل آتش آورد در دهنم، دريغ من
  • در عهد تو زيبائي چيزي است که خاص است اين
    در عشق تو رسوائي کاري است که عام است آن
  • حلي چون آفتاب و حله چون صبح از برافکنده
    گرفتم در برش گفتم که ماهم در کنار است اين
  • يکي بخرام در بستان که تا سرو روان بيني
    دلت بگرفت در خانه برون آتا جهان بيني
  • از غيرت عشق تو به دندان بگزم لب
    گر در دلم آيد که در آغوش من آيي
  • ز در تو چند لافم که تو روزي از وفا
    به حقايقي نگفتي که سگ در مني
  • اميدم در زمين کردي که کارت بر فلک سازم
    زهي فارغ ز کار من چنين در کار من چوني
  • يا دست بر دلي ز تو يا پاي در گلي
    يا باد در کفي ز تو يا خاک بر سري
  • ني چون من است در همه عالم ستم کشي
    ني چون تو هست در همه گيتي ستم گري
  • چون رسيدي بر در لاصدر الا جوي از آنک
    کعبه را هم ديد بايد چون رسيدي در منا
  • به چاه جاه چه افتي و عمر در نقصان
    به قصد فصد چه کوشي و ماه در جوزا
  • در اين مقام کسي کو چو مار شد دو زبان
    چو ماهي است بريده زبان در آن ماوا
  • من همي در هند معني راست هم چون آدمم
    وين خران در چين صورت کوژ چون مردم گيا