167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان حافظ

  • سخن در احتياج ما و استغناي معشوق است
    چه سود افسونگري اي دل که در دلبر نمي گيرد
  • رواست در بر اگر مي طپد کبوتر دل
    که ديد در ره خود تاب و پيچ دام و نشد
  • گوي توفيق و کرامت در ميان افکنده اند
    کس به ميدان در نمي آيد سواران را چه شد
  • هر که شد محرم دل در حرم يار بماند
    وان که اين کار ندانست در انکار بماند
  • بر جمال تو چنان صورت چين حيران شد
    که حديثش همه جا در در و ديوار بماند
  • دواي درد عاشق را کسي کو سهل پندارد
    ز فکر آنان که در تدبير درمانند در مانند
  • بر در شاهم گدايي نکته اي در کار کرد
    گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود
  • دوش بر ياد حريفان به خرابات شدم
    خم مي ديدم خون در دل و پا در گل بود
  • ساقيا جام دمادم ده که در سير طريق
    هر که عاشق وش نيامد در نفاق افتاده بود
  • کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود
    بنفشه در قدم او نهاد سر به سجود
  • ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
    وين راز سر به مهر به عالم سمر شود
  • مردم در اين فراق و در آن پرده راه نيست
    يا هست و پرده دار نشانم نمي دهد
  • دامني گر چاک شد در عالم رندي چه باک
    جامه اي در نيک نامي نيز مي بايد دريد
  • بيا و کشتي ما در شط شراب انداز
    خروش و ولوله در جان شيخ و شاب انداز
  • روز اول رفت دينم در سر زلفين تو
    تا چه خواهد شد در اين سودا سرانجامم هنوز
  • پرتو روي تو تا در خلوتم ديد آفتاب
    مي رود چون سايه هر دم بر در و بامم هنوز
  • فکر بلبل همه آن است که گل شد يارش
    گل در انديشه که چون عشوه کند در کارش
  • کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمت
    تا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع
  • بجز خيال دهان تو نيست در دل تنگ
    که کس مباد چو من در پي خيال محال
  • کشيدم در برت ناگاه و شد در تاب گيسويت
    نهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا کردم
  • حافظا شايد اگر در طلب گوهر وصل
    ديده دريا کنم از اشک و در او غوطه خورم
  • قصد جان است طمع در لب جانان کردن
    تو مرا بين که در اين کار به جان مي کوشم
  • عمريست تا من در طلب هر روز گامي مي زنم
    دست شفاعت هر زمان در نيک نامي مي زنم
  • من که دارم در گدايي گنج سلطاني به دست
    کي طمع در گردش گردون دون پرور کنم
  • عاشقان را گر در آتش مي پسندد لطف دوست
    تنگ چشمم گر نظر در چشمه کوثر کنم