167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • ناله از انداز جرأت در عرق گم ميشود
    بلبل ما را که چون شمعست در منقار گل
  • از عدم هستي و از هستي عدم گل ميکند
    بال و پر در بيضه دارد بيضه ها در زير بال
  • عمريست چون گل ميروم زين باغ حرمان در بغل
    از رنگ دامن بر کمر از بو گريبان در بغل
  • تنها نه من از حيرتش دارم نفس در دل گره
    آئينه هم دزديده است آشوب طوفان در بغل
  • مي آيد آن ليلي نسب سرشار يکعالم طرب
    مي در قدح تا کنج لب گل تا گريبان در بغل
  • خلق ازين اشغال تعميري که در بنياد اوست
    بام و در ميفهمد و غافل که ويرانست دل
  • تنها نه خلق بيخرد بر حرص محمل ميکشد
    خورشيد هم تگ ميزند زر در کمر نان در بغل
  • از خار خار جلوه ات در عرض حيرت خاکشد
    چون جوهر آينه چندين چشم مژگان در بغل
  • اين درد صاف کفر و دين محو است در دير يقين
    بي رنگ صهبا شيشه ئي دارند مستان در بغل
  • بهار آرزو در دل گل اميد در دامن
    بهر رنگي که مي آيم چمن پرداز مي آيم
  • يکنفس در سينه ام بي شور سوداي تو نيست
    ميکند تا خار و خس چون شير تب در بيشه ام
  • سايه را در هيچ صورت نسبت خورشيد نيست
    تا تو ما را در خيال آورده ئي ما رفته ايم
  • چو صبح از ننگ هستي در عدم هم برنمي آيم
    غبارم تا هوائي در نظر دارد نفس دارم
  • (بيدلانت) عالمي دارند در بار نياز
    تحفه ام اين بس که خود را در شمار آورده ام
  • شب از ياد خطت سررشته جان بود در دستم
    زموج گل رگ خواب گلستان بود در دستم
  • نفس تا هست سامان اميدم کم نميگردد
    تخيل مشربم مي در خم و گل در چمن دارم
  • نور جان در ظلمت آباد بدن گم کرده ام
    آه ازين يوسف که من در پيرهن گم کرده ام
  • روا کم دارد اطوارم که گردد در دل رسوا
    اگر آهم هوس سر کرد هم در دل علم کردم
  • تا هر کس از تو در خور فطرت اثر برد
    چون شوق در طبيعت عالم حلول کن
  • موج و گوهر در تلاش ساحل اند آگاه باش
    طالب و واصل همه در راه خواهي يافتن
  • ببينم تا کيم آرد جنون زين دامگه بيرون
    پري افشانده ام در رنگ يعني ميطپم در خون
  • هر قدم چون شمع فکر خويش در پيش است و بس
    دامني برچيده بايد در گريبان ريختن
  • هر دو عالم در کمند سر بزانو بستن است
    خانه دارد در بغل تا حلقه ميباشد کمان
  • چو آن گوهر که بعد از گمشدن جويند در خاکش
    پريشان گشت اجزاي جهان در انتخاب من
  • هر چه نوميد است در رفع جنون دستگاه
    هر که را ره نيست در چاک گريبان نگين