نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان سلمان ساوجي
حديث
در
سرشک مرا به نظم آور
بگوش يار به وجهي که مي توان برسان
سعادتي که
در
اشکال اختران دارند
سپهر پيربدين دولت جوان برسان
راست گويي بيت معمور است
در
زير فلک
سايه بانش ظل ممدود است بربالاي آن
اي به مهر دل پرستاران مهد عزتت
دختران اختران
در
پرده هاي آسمان
پايه قدر تو را گردون گردان
در
پناه!
سايه چتر تو را خورشيد تابان درامان!
بربساط حضرتت آيات رحمت را نزول
در
حريم حرمتت سکان دولت را مکان
با فروغ شمسه ات برگشته ماه وآفتاب
با صفاي صفه ات خنديده گل
در
بوستان
شير گردون بيشه گر بر مرغزارت بگذرد
از صفاي شير حوضت شير آرد
در
دهان
ديده هاي روشنان گردت به کحلي مي کشند
در
خم ابروي طاق وسمه رنگ آسمان
آسمان مزدور کار توست و هر شب مي رود
يک درست مغربي
در
آستين زين آستان
داور دنيا، معزالدين که
در
احياء عدل
مي کند روشن روان تيره نوشين روان
آنکه سلطان ضميرش را يزک چون آفتاب
گاه گرد باختر گردد گهي
در
خاوران
داد مردي داد از شرطي که مردان کرده اند
در
صف هيجا فرونگذاشت چيزي جز عنان
در
کنار مرحمت مي پرورد لطفت بناز
ملک و دين راکز ازل هستند با هم توأمان
بنده را شاها، بسي آزادي است از بندگيت
در
ثنايت لاجرم چون سوسنم، «رطب اللسان »
التماسي کرده ام زين
در
به قدر همتت
از براي خود وراي خواهش اهل زمان
نقد آن دولت که از محصول زرين گلشن است
باد
در
گنجينه هاي اين مبارک خاندان!
چون زني پيرست دنيا کهنه چرخي
در
کنار
گر جوانمردي چه گردي گرد چرخ پيرزن
خيمه جان بر جهاني زن که
در
صحراي او
لاله زار گلشن خضرست خضراي دمن
بس کن اين آتش زباني بس که
در
پايان چوشمع
خواهدت بر باددادن سرزبانت بي سخن!
نقره خنگ صبح را
در
تاخت سلطان ختن
ساقيا گلگون کميتت را به ميدان درفکن!
نه سپهر آورد زير پي سمند همتش
دم نزد از سبزه
در
مرغزار پرسمن
با محيط دست
در
پايش جواد او چرا
ابرش ابر آبخور سازد زدرياي عدن؟
در
صفات مرکب صرصر تک جمشيد عهد
مي کنم تضمين دوبيت از سحربيت خويشتن
باد
در
دستت زمام آسمان تا آفتاب
هر سحر خواهد عنان از حد مشرق تاختن!
ماه چهارده شبه،
در
غره شباب
همچون هلال گشت، به خورشيد مقترن
در
صدر چار بالش بلقيس تکيه زد
جمشيد روزگار علي رغم اهرمن
افکنده بحر را غضبش لرزه بر وجود
آورده آب را کرمش آب
در
دهن
شايد اگر بنات فلک چون بنين عهد
يابند
در
زمان تو جمعيت پرن
حکم قضا مثال قدر قدرت ترا
در
کاينات حکم روان است بر بدن
جاه تو کشوري است که
در
باغ حشمتش
باشد بنفشه زار فلک سبزه دمن
جز
در
هواي خلق خوشش نافه دم نزد
زان دم که ناف مشک بريدند درختن
باقي به قول شاعر طوسي است
در
جهان
ناموس و شيرمردي کاوس و تهمتن
افتاده بود بلبل طبع من از نوا
بازش بهار مدح تو آورد
در
سخن
تا
در
حديقه فلک سبز آبگون
رويد به صبح و شام گل زرد و نسترن
شاهي که باز چترش، هرگه که پرگشايد
طاوس چرخش آيد،
در
سايه همايون
در
مجلسي که طبعش، عزم نشاط کرده
بر دست ساقيانش، گرديده جام گردون
با صوت رود سازش، چون برکشد نباشد؟
در
چشمهاي ميزان، اشکال زهره موزون
تن
در
نداد قطعا، قدرش بدانچه دوران
از روز و شب به قدش، اطلس بريد واکسون
در
اهتمام کمتر، لالاي درگه توست
بر قصر لاجوردي، چندين هزار خاتون
تو وارثي کيان را، چون
در
قرون ماضي
داراب را سکندر، جمشيد را فريدون
هر شام تا چو يوسف
در
چاه مغرب افتد
خورشيد و شب برآيد، همراه گنج قارون
در
ميان چاربالش، بر سرير سلطنت
همچو خورشيدي است رخشان، بر سپهر چارمين
دولتش با آسمان گردست آرد
در
کمر
آورد صدبار پشت آسمان را بر زمين
در
کف دريا يسارش ابر اگر غوصي کند
با قياس عقل يم نيمي نمايد از يمين
گرستم دندان نمايد
در
زمان عدل او
خنجر آتش زبانش برکند دندان سين
داغ فرمانت نهد بر جبهه چيبال هند
طوق احسانت کند
در
گردن خاقان چين
عقل اول اول از رايت زند دم
در
امور
چون ز خورشيد جهان افروز صبح آخرين
در
ازل قسم جبين آمد سجود درگهت
زين سعادت بر سرآمد بر همه عضوي جبين
دست زد
در
عروة الوثقاي فتراکت ظفر
گفت من به زين نخواهم يافتن حبل متين
صفحه قبل
1
...
1157
1158
1159
1160
1161
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن