نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.
ديوان سلمان ساوجي
اثر کوثر شمشير تو
در
روز اجل
صدمه نعل سم اسب تو درگاه جلال
اثر عدل تو دان اينک براطراف افق
در
دم گرگ رود آهوي زرين تمثال
ثالث اين عيسي فرخ قدم ميمون فر
کامد از رابطه ثانيه
در
مهد جلال
شاه دلشاد جوانبخت که
در
روي زمين
با همه ديده نديدش فلک پير مثال
در
زمان گوهر تيغ تو آزار حرير
سوزن تيز نيارد که درآرد به خيال
قرب سي سال به نيکو سخني
در
عالم
شده مشهور، شدم جاهل و بدگو امسال
ياقوت
در
چکانت، الماس راست حامي
شمشاد خوش خرامت، خورشيد راست حامل
از عکس گونه هايت،
در
تاب ماه نخشب
وز سحر چشمهايت، بي آب چاه بابل
زنهار طره ات را، مگذار کان پريشان
دارد سر تطاول،
در
عهد شاه عادل
نعل سم سمندش، تاج سر سلاطين
خاک
در
سرايش، آب رخ افاضل
رايات کامکاري، از روي اوست عالي
آيات شهرياري،
در
شأن اوست نازل
اي خيل حشمتت را نصرت فتاده درپي!
وي چتر دولتت را خورشيد رفته
در
ظل!
از رشک حسن خطت، دست نگار بر سر
وزشرم لطف طبعت، پاي زلال
در
گل
در
صدر خصم رمحت تا يافت حکم نافذ
رفت از ولايت تن، جانش زدست عامل
دست تو حاصل کان،
در
خاک ريخت يکسر
شايد اگر بگيرد زين دست کان معامل
در
بخشش از مبادي تا دست برگشادي
هستند درايادي بسته ميان انامل
هر عضو دشمنت شد، منزلگه بلايي
تيغ تو تيز گشته،
در
قطع آن منازل
چشم و چراغ عالم، بودي تو پيش ازان دم
کافلاک
در
گرفتند، اجرام را مشاعل
ذوقي تمام دارد،
در
صبح عيد باده
بي جستجوي شاعر بي گفت و گوي عاذل
رفتند رفيقان و رسيدند به منزل
در
خواب غروري تو هنوز، اي دل غافل!
در
خوردن و خفتن چه شوي همسر انعام؟
مي کن عملي تا نشوي کم زعوامل
قول علمايي که عمل نيست
در
ايشان
ماننده رمحي است که خاليست زعامل
اين اشک ريايي است چو
در
وجه نشيند
سيم سره بايد، که بصيرست معامل
تو
در
ظلمات شب کفران و برايت
برکرده درين گنبد فيروزه مشاعل
در
جاه گرفتم که شدي طغرل و سنجر
بنگر که کجااند کنون سنجر و طغرل
خيري که خلاص تو
در
آن است خلوص است
باقي همه اجزاي تو قيدند و حبايل
بر دوش هر آنکس که طرازي زهنر نيست
آن بين و مزن دست
در
اذيال زوايل
در
راندن سايل چه جوابت بود آخر
آن روز که باشد زتو رزاق تو سايل
صفر تخت زر سلطان فلک بردارد
لاجرم
در
فلکش نام برآيد به حمل
ابر هر بيضه کافور که
در
کوه نهاد
کند آن بيضه کافور سراسر صندل
جوشن موج چرا باد کند
در
تن آب؟
مغفر لاله چرا ابرنهد بر سر تل
در
هواي چمن باغ علي رغم غراب
شاخ گلها زده اند از پر طاوس کلل
خورده زنبور عسل فضله رشح قلمت
لاجرم نص شفا آمده
در
شأن عسل
لطفت ار
در
دهن روح نباتي آبي
بچکاند بچکد آب نبات از حنظل
تاز تصريف زمان هر سر سالي
در
باغ
گل مضاعف شود و نرگس اجوف معتل
بر سر کوچه خمار به شهر شوال
خانه اي گير که بستند
در
شهر صيام
اي سر زلف تو را
در
شکن حلقه دام
از هوا طاير روح آمده باطوق حمام!
همه خواهند دوا از تو، و من خواهم درد
دانه جويند بدين
در
، همه مرغان مادام
آنکه بر عزم طواف
در
او مي بندد
هفت اجرام سپهر از پي طاعت احرام
آفتابي که چو
در
رزم زنددست به تيغ
از ميان، پيکر مريخ برآرد چو حسام
اي زيمن اثر طالع فرخنده تو
پنج نوبت زده
در
هفت ولايت بهرام!
در
وجود ار نگرد خشمت ازين پس نبود
آسمان را حرکت جرم زمين را آرام
جام احسان تو چون خنده زند
در
مجلس
گه کند ناله و گه گريه زدستت نمام
نوايي که
در
وي سخن هست و نيست
نواي ني و چنگ مالا کلام
زهي چتر دور تو را سايه دار
همه روزه خورشيد
در
اهتمام
هماي است چترت که مي پرورند
روان
در
ظلال جلالش عظام
بي نبات لب تو آب خضر بوده مضر
بي هواي
در
تو بيت حرم گشته حرام
آفتابي و چنان گرد تو دل ذره صفت
در
طواف است که يک ذره ندارد آرام
حاجيا
در
پي مقصود قدم فرسودي!
خنک آنان که به گامي برسيدند به کام
دولت حاج نيابد مگر آنکس که به صدق
بندد احرام
در
کعبه حاجات انام
صفحه قبل
1
...
1155
1156
1157
1158
1159
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن