167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

ديوان سلمان ساوجي

  • اثر کوثر شمشير تو در روز اجل
    صدمه نعل سم اسب تو درگاه جلال
  • اثر عدل تو دان اينک براطراف افق
    در دم گرگ رود آهوي زرين تمثال
  • ثالث اين عيسي فرخ قدم ميمون فر
    کامد از رابطه ثانيه در مهد جلال
  • شاه دلشاد جوانبخت که در روي زمين
    با همه ديده نديدش فلک پير مثال
  • در زمان گوهر تيغ تو آزار حرير
    سوزن تيز نيارد که درآرد به خيال
  • قرب سي سال به نيکو سخني در عالم
    شده مشهور، شدم جاهل و بدگو امسال
  • ياقوت در چکانت، الماس راست حامي
    شمشاد خوش خرامت، خورشيد راست حامل
  • از عکس گونه هايت، در تاب ماه نخشب
    وز سحر چشمهايت، بي آب چاه بابل
  • زنهار طره ات را، مگذار کان پريشان
    دارد سر تطاول، در عهد شاه عادل
  • نعل سم سمندش، تاج سر سلاطين
    خاک در سرايش، آب رخ افاضل
  • رايات کامکاري، از روي اوست عالي
    آيات شهرياري، در شأن اوست نازل
  • اي خيل حشمتت را نصرت فتاده درپي!
    وي چتر دولتت را خورشيد رفته در ظل!
  • از رشک حسن خطت، دست نگار بر سر
    وزشرم لطف طبعت، پاي زلال در گل
  • در صدر خصم رمحت تا يافت حکم نافذ
    رفت از ولايت تن، جانش زدست عامل
  • دست تو حاصل کان، در خاک ريخت يکسر
    شايد اگر بگيرد زين دست کان معامل
  • در بخشش از مبادي تا دست برگشادي
    هستند درايادي بسته ميان انامل
  • هر عضو دشمنت شد، منزلگه بلايي
    تيغ تو تيز گشته، در قطع آن منازل
  • چشم و چراغ عالم، بودي تو پيش ازان دم
    کافلاک در گرفتند، اجرام را مشاعل
  • ذوقي تمام دارد، در صبح عيد باده
    بي جستجوي شاعر بي گفت و گوي عاذل
  • رفتند رفيقان و رسيدند به منزل
    در خواب غروري تو هنوز، اي دل غافل!
  • در خوردن و خفتن چه شوي همسر انعام؟
    مي کن عملي تا نشوي کم زعوامل
  • قول علمايي که عمل نيست در ايشان
    ماننده رمحي است که خاليست زعامل
  • اين اشک ريايي است چو در وجه نشيند
    سيم سره بايد، که بصيرست معامل
  • تو در ظلمات شب کفران و برايت
    برکرده درين گنبد فيروزه مشاعل
  • در جاه گرفتم که شدي طغرل و سنجر
    بنگر که کجااند کنون سنجر و طغرل
  • خيري که خلاص تو در آن است خلوص است
    باقي همه اجزاي تو قيدند و حبايل
  • بر دوش هر آنکس که طرازي زهنر نيست
    آن بين و مزن دست در اذيال زوايل
  • در راندن سايل چه جوابت بود آخر
    آن روز که باشد زتو رزاق تو سايل
  • صفر تخت زر سلطان فلک بردارد
    لاجرم در فلکش نام برآيد به حمل
  • ابر هر بيضه کافور که در کوه نهاد
    کند آن بيضه کافور سراسر صندل
  • جوشن موج چرا باد کند در تن آب؟
    مغفر لاله چرا ابرنهد بر سر تل
  • در هواي چمن باغ علي رغم غراب
    شاخ گلها زده اند از پر طاوس کلل
  • خورده زنبور عسل فضله رشح قلمت
    لاجرم نص شفا آمده در شأن عسل
  • لطفت ار در دهن روح نباتي آبي
    بچکاند بچکد آب نبات از حنظل
  • تاز تصريف زمان هر سر سالي در باغ
    گل مضاعف شود و نرگس اجوف معتل
  • بر سر کوچه خمار به شهر شوال
    خانه اي گير که بستند در شهر صيام
  • اي سر زلف تو را در شکن حلقه دام
    از هوا طاير روح آمده باطوق حمام!
  • همه خواهند دوا از تو، و من خواهم درد
    دانه جويند بدين در، همه مرغان مادام
  • آنکه بر عزم طواف در او مي بندد
    هفت اجرام سپهر از پي طاعت احرام
  • آفتابي که چو در رزم زنددست به تيغ
    از ميان، پيکر مريخ برآرد چو حسام
  • اي زيمن اثر طالع فرخنده تو
    پنج نوبت زده در هفت ولايت بهرام!
  • در وجود ار نگرد خشمت ازين پس نبود
    آسمان را حرکت جرم زمين را آرام
  • جام احسان تو چون خنده زند در مجلس
    گه کند ناله و گه گريه زدستت نمام
  • نوايي که در وي سخن هست و نيست
    نواي ني و چنگ مالا کلام
  • زهي چتر دور تو را سايه دار
    همه روزه خورشيد در اهتمام
  • هماي است چترت که مي پرورند
    روان در ظلال جلالش عظام
  • بي نبات لب تو آب خضر بوده مضر
    بي هواي در تو بيت حرم گشته حرام
  • آفتابي و چنان گرد تو دل ذره صفت
    در طواف است که يک ذره ندارد آرام
  • حاجيا در پي مقصود قدم فرسودي!
    خنک آنان که به گامي برسيدند به کام
  • دولت حاج نيابد مگر آنکس که به صدق
    بندد احرام در کعبه حاجات انام