167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • بر گنج سايه از پي بذل زر افکني
    در بحر غوطه از پي در ثمين خوري
  • لهجه راوي مرا منطق طير در زبان
    بر در شاه جم نگين، تحفه دعاي تازه بين
  • حجره آهنين نگر، حقه آبگينه بين
    لعل در اين و زر در آن، کيسه گشاي زندگي
  • از حجره سنگ آمد در جلوه عروس رز
    در حجله آهن شد، گلنار همي پوشد
  • گرچه در احکام دست اوراست من هم آگهم
    کآسمان در پرده کارش مي طرازد هر زمان
  • خيل زنگي را چو شد در پنجره
    شعر چيني در زمان پوشيده اند
  • خصم در جان کندن آمد چون چراغ
    ز آن فواقش در دهان آمد به رزم
  • خود پرستي چو حلقه بر در نه
    بي خودي را چو حله در برکش
  • پيش خاک در تو چشم از در
    صد طويله به رايگان بگسست
  • در کمال تو چشم بد مرساد
    نرسد در تو چشم و خود مرساد
  • سام کيخسرو مکان در شرق و غرب
    خضر اسکندر نشان در شرق و غرب
  • پيش کان قرا شود سبوح خوان
    در صبوح عيش جان در خواستند
  • در مناجاتي که سرمستان کنند
    جرم آن سبوح خوان در خواستند
  • فتنه در فتراک تو بسته عنان
    داد خواهان در عنان آويخته
  • برق تيغش ديدبان در ملک و دين
    ابر جودش ميزبان در شرق و غرب
  • نامرادي را به جان در بسته ام
    خدمت غم را ميان در بسته ام
  • آمدم تسليم در هرچه آيدم
    ديده اميد از آن در بسته ام
  • در رياض عشرتش در هفت روز
    هشت جنت نقل دان بيني به هم
  • از شعاع طلعتش در جام مي
    نجم سعدين در قران ملک باد
  • فضل يزدان در ضمان عمر اوست
    عمر او هم در ضمان ملک باد
  • ملايک باروار و در لواي عصمت او شد
    خلايق با هزاهز در رکاب راي او آمد
  • ني ني ز خوبان غافلم در کار ايشان نيستم
    آزاد کرد همتم در بند خوبان نيستم
  • مي به قدح در چنانک شيرين در مهد زر
    باربدي وار کوس برزده گل بام صبح
  • در گرو نرد عشق جان و دلي داشتم
    در سه ندب دستخون هر دو نگارم ببرد
  • خسرو مهدي نيت آصف غوغاي عدل
    بر در دجال ظلم آمد و در درشکست
  • وصف خلقش به جان در آويزد
    دست جودش به کان در آويزد
  • شعر من معجزي است در مدحش
    که چو قرآن به جان در آويزد
  • بر در کعبه شايد ار شعرم
    خادم کعبه بان در آويزد
  • اي بر در زمانه به دريوزه امان
    زان در خدا دهاد کز اين درگذشتني است
  • در کام افعي از لب و دندان زهر پاش
    در آرزوي بوسه شيرين چه مانده اي
  • خرگاه عيش در شکنيد و به تف آه
    ترکانه آتش از در خرگه برآوريد
  • زينسان هزار کام دل و آرزوي جان
    در چشم و دل بماندن و در جان شکستنش
  • حکم تو ديوبند و حسامت جهان گشاي
    اقبال بر در تو در آسمان گشاي
  • بر در آن کسي تظلم کن
    که فلک شکل حلقه در اوست
  • پس ازين در روان دشمن باد
    آنچه در سينه برادر اوست
  • چه نشينم که قدر سوخت مرا در غم تو
    برنشينم در ميدان قدر درگيرم
  • در دل بود آرام و خيالي هر موج
    در ديده خيال خواب شد نقش بر آب
  • خاقاني اگرچه در سخن مردوش است
    در دست مخنثان عجب دستخوش است
  • در مرگ خواص، زندگاني بگذشت
    عمرم همه در مرثيه خواني بگذشت
  • از هر نظري بولهبي در پيش است
    ما غافل از الاعجبي در پيش است
  • از هر نفسي تيره شبي در پيش است
    از هر قدمي بي ادبي در پيش است
  • سلطان ز در قونيه فرمان رانده است
    بر خاقاني در قبول افشانده است
  • در پيش رخ تو ماه را تاب کجاست
    عشاق تو را به ديده در خواب کجاست
  • از خوي تو خسته ايم و از هجرانت
    در دست تو عاجزيم و در دستانت
  • اسکندر ثاني است که از گه در گشت
    يا سد سکندر که به ناگه در گشت
  • در کوره آتش چه عجب شفشه زر
    در شفشه زر کوره آتش عجب است
  • در رقص آيد چو دل به فرياد آيد
    در فريادش عهد ازل ياد آيد
  • در راه تو گوشم از خبر باز افتاد
    در وصل تو چشمم از نظر باز افتاد
  • اي شب در صبح دم همي دار فراز
    اي صبح کليد روز در چاه انداز
  • سوزي که در آسمان نگنجد دارم
    وان ناله که در دهان نگنجد دارم