نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان امير خسرو
چون قيل و قال هر کس با مست
در
نگيرد
در
حق ما نباشد پند فقيه نافع
چون
در
افتد برق
در
ابر سيه نظاره کن
ابر را شب داند و آن را چه پندارد چراغ
در
کنج غم افتاده من، بر ياد سرو خويشتن
زانم چه کايد
در
چمن سرو روان از هر طرف
اي باد، لطفي کن برو
در
کوي جانان ساکنک
احوال من
در
گوش او يک لحظه بر خوان ساکنک
خسرو اگر
در
کوي تو رفتن نداند روز را
لابد رود
در
نيم شب از خلق پنهان ساکنک
در
کعبه و بتخانه هر جا که رود خسرو
دل باد ز تو بدخو، ديدار همان
در
دل
مده پندم که من
در
سينه سودايي دگر دارم
زبان با خلق
در
گفت است و دل جايي دگرد
همه مستي من
در
کار چشم و زلف و رويت شد
لبم خاموش و
در
هر يک تقاضايي دگر دارم
گهي از ديده
در
رنجم، گه از دل
در
جگرخواري
چه دانستم که من چندين بلا از خويشتن دارم
نظر
در
يار مشغول است و جان
در
بار بربستن
تو، اي نظارگي، داني که من نظاره اي دارم
چو خاک
در
شدم
در
زير پاي خود، عزيزم کن
بدان عزت که پيش آستانت خواريي دارم
بغلتم هر زمان
در
زير پايت باز برخيزم
چو رويت بنگرم بار دگر از پاي
در
غلتم
به کار عيش
در
خون دو چشم خويش مي غلتم
چه بهتر زان بود خسرو که
در
کار دگر غلتم
چمن چون بوي تو آرد، به بويت
در
چمن ميرم
به ياد قد تو
در
سايه سرو سمن ميرم
شدم رسوا درون شهر،
در
صحرا روم، اکنون
که رسواتر شوم، گر
در
ميان مرد و زن ميرم
چنانم با خيالت خوي شد
در
کنج تنهايي
که بر بستم
در
از خورشيد و ماه و بلکه روزن هم
همه کس با بتي
در
خواب و من
در
کنج تنهايي
چه باشد گر شبي پوشيده گردد ديده بازم
مسلماني همه درباختم
در
کار بت رويان
ببينيد، اي مسلمانان که من دين
در
چه مي بازم؟
تو
در
بازي دلم
در
خون، نخواهم زيستن دانم
ز درد آگه نيم حالي که من مشغول جانبازم
مرا امروز
در
دار بلا جلوه ست بهر او
سرود جلوه کان
در
نوحه گويند آن مگوييدم
در
ره فتاده مانده ام، ديده نهاده بر رهم
بازو گشاده مانده ام، تا کي
در
آغوش آيدم؟
اي دل، مده يادم ازو،
در
چشم من گريه مجو
ناگه مبادا کز دو سو سيلاب
در
جوش آيدم
در
جمع خوبان بوده ام، گر بر تني عاشق شدم
عيبم مکن، اي پارسا،
در
کافرستان بوده ام
گفتي که «
در
دامان من خود را شناس و دست زن »
عمري که از شرمندگي سر
در
گريبان بوده ام
خواهم دل خون گشته را از دست تو
در
خون کشم
يعني به ديده آرمش وز ديده
در
جيحون کشم
صفحه قبل
1
...
1141
1142
1143
1144
1145
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن