167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان مسعود سعد سلمان

  • تا پر ستاره بود ز گل باغ را چمن
    پيوسته بود بلبل در باغ پاسبان
  • جز در مديح او همه فضل زمانه نقص
    بيرون ز خدمتش همه سود جهان زيان
  • ابرست و باد مرکب تازيش در نبرد
    گر ابر با رکاب بود باد با عنان
  • از سم او ببيني بر دشت ها اثر
    ز آواي او بيابي در گوش ها نشان
  • در وصف کرده هاي تو حيران شده ضمير
    وز نعت داده هاي تو عاجز شده بيان
  • در بوستان به جاي گل و لاله و سمن
    آمد ترنج و نرگس و نارنج بيکران
  • فرخنده باد بر توش ها مهرگان ز مهر
    بگذار در نشاط دو صد مهر و مهرگان
  • ببرد جانم جانان و زنده ماندم من
    که ديد هرگز در دهر زنده بي جان
  • عجب نباشد اگر زنده ام که در تن من
    مرکب است ز هجران او چهار ارکان
  • ز لعل و شکر در وي دميد باد به هم
    هزاردستان گفتي که مي زند دستان
  • خدايگانا شاها کيا تو آن ملکي
    که در کمال تو عاجز شدست وصف و بيان
  • تهنيت عيد را چو سرو خرامان
    از در خرپشته اندر آمد جانان
  • گريان گريان نگاه کردم در وي
    ديده من کرد پاک خندان خندان
  • به هر رهي که روي رهبر تو فتح بود
    کراست در همه آفاق رهبري به ازين
  • کرده در زير دست و زير قدم
    همت و رتبتش زمين و زمان
  • تا زبان آوران همه شده اند
    يک زبان در ثناي آن دو زبان
  • دورها در هم آنچنان بندد
    که نيابد ره اندر او حدثان
  • نه عجب گر ز حرص عشرت تو
    گل دمد سال و ماه در بستان
  • که نکردي ز بنده ياد شبي
    در چمن ها به پيش آن ايوان
  • در گل افشان تو چه عشرت کرد
    مدح خوانان چو رعد و نعره زنان
  • از عمل نيست يک درم باقي
    بر من از هيچ وجه در ديوان
  • ور درين مژده ندهمش چيزي
    زند او در دو چشم من پيکان
  • در دل پاک تو هم او فکند
    که برون آريم ازين زندان
  • ببرندش چو تحفه دست به دست
    بشود در جهان دهان به دهان
  • به جهان در نماندي خالي
    از هوا جاي يک سر سوزن
  • اي ز بهر وزارت آورده
    مر تو را سروري چو در عدن
  • دري و در نظم و نثر تو را
    کس نداند درين زمانه ثمن
  • از دل و جان رهي خاص توام
    تا مرا جان و دل بود در تن
  • تو آن بوستاني که در صحن تو
    ز مه بيکران هست سرو روان
  • شاد باش اي زمانه ريمن
    بکن آنچ آيد از تو در هر فن
  • هر که افتاد برکشش در وقت
    من چو برخاستم مرا بفکن
  • آنکه از نوبهاري رادي او
    به خزان رست در جهان سوسن
  • در جهان دوستکام بادي تو
    که شدم من به کامه دشمن
  • آنکه در خدمت گيتي شودش بنده
    وانکه از طاعت گردون نهدش گردن
  • بسطت جاهش در دهر برد لشکر
    رفعت قدرش بر چرخ کشد دامن
  • شاه محمودبن ابراهيم سيف الدوله آنک
    ناورد چون او شهنشاهي فلک در صد قران
  • گرد بر گردش نوشته دست پيروزي و عز
    نام تو خسرو که گردي در جهان صاحبقران
  • هر که خواهد هميشه شادي تو
    نبود در همه جهان غمگين
  • تا بود بر فلک طلوع و غروب
    تا بود در زمان مکان و مکين
  • گر نبودي از براي ساز او را نامدي
    در ناسفته ز دريا زر پاکيزه ز کان
  • طرفهاي ساز بگشادند در مدحش دهن
    کرد گردون هر يکي را گوهري اندر دهان
  • مهرگان آمد به خدمت شهريارا نزد تو
    در ميان بوستان بگشاد گنج شايگان
  • حمل بويا مشک بودي تنگها بر تنگها
    بار مرواريد بودي کاروان در کاروان
  • هر محاسن که در جهان باشد
    نبود از خصال تو بيرون
  • دارم از حرز مدح تو تعويذ
    ورنه در حال گردمي مجنون
  • محمود سيف دولت شاهي که در جهان
    شاهنشه ست از همه شاهان خطاب او
  • در ديده مخالف ملکست سيل او
    واندر دل معادي دين التهاب او
  • رويد به جاي خار شقايق ز عنبرش
    باشد به جاي سنگ گهر در گلاب او
  • اي اختيار عالم در اختيار تو
    وي پيشواي ملک و ملک پيشکار تو
  • تا در وجود نامدي از عالم عدم
    گردون سپيد ديده شد از انتظار تو
  • سعد فلک همي نکند اختيار خويش
    تا ننگرد نخستين در اختيار تو
  • در تاختن پياده شد فتنه سوار
    چون پاشنه گشايد عزم سوار تو
  • در دفتر سخاي تو چون بنگريم هست
    اندک ترين رقم صلت صد هزار تو
  • در مجلس تو خون قنينه چگونه ريخت
    گر مال پاره پاره شد از کارزار تو
  • در کر و فر صلح به کردار راست
    بر حل و عقد دولت تو ذوالفقار تو
  • بدخواه در شتاب و گريزست و گيرگير
    از هيبت درنگ تو و کارزار تو
  • از زينهار خوردن گيتي بري شود
    هر کو پناه گيرد در زينهار تو
  • هر نعمتي که هست بود در شمار من
    تا هست نام شعر من اندر شعار تو
  • نکبت نگشت يارد اندر جوار من
    تا جان من خزيده بود در جوار تو
  • منصوربن سعيد که از شرم راي او
    خورشيد و ماه روي کشد در حجاب تو
  • اين خنجري که آب تو شد آبروي تو
    مهرست و کينه در تو براندود باب تو
  • هر چاکريت در هنر افزون ز صاحبست
    صاحب چگونه يارم کردن خطاب تو
  • چون خاک چرخ پست شود از سموم تو
    چون سنگ بحر غرقه شود در سراب تو
  • حرص ارچه در صواب جواب تو غرقه گشت
    شد سوخته حذر ز چه آتش عقاب تو
  • در دولت آنچناني کابادتست ملک
    باشد خزانه تو هميشه خراب تو
  • اي تيغ روزگار تو را در نيام کرد
    مانا بترس بود به بيم از ضراب تو
  • در تنگي يي شدي که نداند برون شدن
    از دولت تو دعوت نامستجاب تو
  • گر در حساب توست همه نادرات دهر
    پس من چرا برون شده ام از حساب تو
  • در خويشتن شگفت بماند ازين نهاد
    رد سپهر داند گشت انتخاب تو
  • هر يک همي دواند دريابدم هلاک
    گر در نيا بدم خرد زودياب تو
  • خلقي يتيم گشت و جهاني اسير شد
    زين در ميان حسرت و قربت ممات تو
  • گر بسته بود بر تو در خانه تو بود
    بر هر کسي گشاده طريق صلات تو
  • گويد که با که گويم اکنون غمان دل
    از که شنيد خواهم چون در نکات تو
  • در بيشه نره شير ژيان را قرار نيست
    از ذوالفقار شير کش بي قرار تو
  • در پاي شاه چين بربندي نهد گران
    گر يابد از تو فرمان سالار بار تو
  • رستم به گاه معرکه بسيار دستان ساختي
    باشد قوي بازوي تو در معرکه دستان تو
  • جان عدو از تيغ تو باشد هميشه در فنا
    صدآفرين ايزدي هر ساعتي بر جان تو
  • در وداعش ز آب ديده آتش دل داشت راز
    کام طعم حنظل و رخسار رنگ حنظله
  • اي سؤال آزمندان از صحيفه جود تو
    چون دعاي نيک مردان در صحيفه کامله
  • گبر کردندي همه بر کتفشان بي کور دين
    صدر جستندي همه در پايشان بي حاصله
  • نه بوي رسيده در وي از ايمان
    نه باد هدي برو گذر کرده
  • تاج گردون محمد آنکه گرفت
    در بزرگيش ملک و عدل پناه
  • در همه بيشه ها ز سهمش رفت
    شير شرزه به سايه روباه
  • اقليم ها به نام سپرده
    در دشت ها به وهم دويده
  • تا چند بود خواهي بي جرم
    در کنج اين خراب خزيده
  • اي ملک ملک چون نگار کرده
    در عصر خزانها بهار کرده
  • کلکي که بسي خورده قارو گيتي
    در چشم معادي چو قار کرده
  • درياب تنم را که دست محنت
    در حبس تنم را بشار کرده
  • اين آهن در کوره مانده بوده
    بر پاي منش چرخ مار کرده
  • اين ديده پر خون زمين زندان
    در فصل خزان لاله زار کرده
  • در ملک شهنشاه باد و يزدان
    اقبال تو را پايدار کرده
  • در دولت سالي هزار مانده
    يک عز تو گردون هزار کرده
  • با تو يک روي شد جهان در روي
    با تو يکتاه شد جهان دوتاه
  • از خراسان چو بار برداري
    سوي ملک عراق در کش راه
  • شير شرزه چو از نخيز بخاست
    بيش در بيشه نگذرد روباه
  • تيغ تو آتشيست که تف و شرار آن
    در تارک و دو ديده شيران نر شده
  • اي آنکه در دو موضع کلک و حسام تو
    ياري ده قضا و دليل قدر شده
  • بينند خسروان را در چين و روم و زنگ
    اخبار رزم هاي تو جمله زبر شده
  • شيران لشکر تو در آن قلب رزمگاه
    با دشمنان دولت تو کينه ور شده
  • سالي شده به خشکي چون کف مفلسان
    در باغ ها درختان بي برگ و بر شده