167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان امير خسرو

  • الا، اي ماه خرگاهي که ماندي در پس پرده
    برون آي و تماشا کن که گل در بوستان آمد
  • نگون سر شاخهاي سبزه گويي در همي جنبد
    ز بس کابر در افشان لولوي غلتان همي بارد
  • خوش آن وقتي که مطرب در سماع، و نيکوان سرخوش
    خرامان در ميان سبزه و باران همي بارد
  • از بهر کام دل چه تنم بر در تو، چون
    در پود چرخ تار مرادي نرشته اند
  • جانا، دلم مبين که چو چاوش در فغانست
    اين بين که در رکاب و عنان که مي رود
  • دل خود با در و ديوار خالي مي کند خسرو
    بميرد گر غم خود با در و ديوار نگشايد
  • دست ز کار شد مرا، دست به يار در نشد
    لابه نمودمش بسي، هيچ به کار در نشد
  • تا که دهان تنگ تو با نفس نسيم زد
    در سر غنچه بعد ازان باد بهار در نشد
  • من به غبار خواستم در روم و نبينمش
    ليک ز بس ضعيفيم تن به غبار در نشد
  • صد جان نه يکي بايد تا صرف کنم در ره
    گردد چو کف پايت در راه تماشاتر
  • در کشتن بيچارگان آشفتي و بر من زدي
    دانم نديدي در جهان کس را ز ن بيچاره تر
  • مردم ديده مانده را بر در خويشتن ببين
    در دل همچو سنگ تو ميل وفا شود مگر
  • در خيال ابرويت تنها و بي کس، سالهاست
    شسته در خاکم چو تيري از کمان افتاده دور
  • صنع يزدان شد چنان، از ديده عيبيش مبين
    حسن در زنگ و حبش چون عقل در ملتان و غور
  • يا رب، آن رويست يا گلبرگ خندان در نظر
    يا رب، آن بالاست يا سرو خرامان در نظر
  • تا تو، اي سرو خرامان، در چمن بگذشته اي
    مي نيايد پيش بلبل را گلستان در نظر
  • در تو مي بينم ز دود دل ز حسرت بيقرار
    تشنه را کي سود دارد آب حيوان در نظر؟
  • در دندان تو زان بينم که دل مي خواهدم
    ورنه دريا نايدم از بذل سلطان در نظر
  • تا ز خسرو دست گيري يافت در مدحش قلم
    از سخن گفتن زبان بر در عمان کرده باز
  • باز بلبل چنگ زد در پرده هاي تنگ گل
    در اصول فاخته قمري به دستان گشت باز
  • چون در آيد شام، آتش در دلم گيرد ز هجر
    خوش چراغي مي فروزم هر شب اندر شام خويش
  • در خود گمان برم که تو ز آن مني و باز
    گم گردم از چنين عجبي در گمان خويش
  • آتش بودم بي تو به آگنده دوزخ
    گر لاله کشم در بر و گر سرو در آغوش
  • دور از من آن کو دور شد از چون تويي نزديک من
    تلخ است عيشش در فلک در شکرستان داردش
  • من در هواي يار برم پي که بر پرم؟
    پرنده به ز من که پرد در هواي خويش