نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.15 ثانیه یافت شد.
بوستان سعدي
بخنديد کاي بلبل خوش نفس
تو از گفت خود مانده اي
در
قفس
کسي گيرد آرام دل
در
کنار
که از صحبت خلق گيرد کنار
شنيدم که
در
بزم ترکان مست
مريدي دف و چنگ مطرب شکست
يکي فتنه ديد از طرف بر شکست
يکي
در
ميان آمد و سر شکست
تو را ديده
در
سر نهادند و گوش
دهن جاي گفتار و دل جاي هوش
که
در
هند رفتم به کنجي فراز
چه ديدم؟ پليدي سياهي دراز
مرا امر معروف دامن گرفت
فضول آتشي گشت و
در
من گرفت
که شرمش نيايد ز پيري همي
زدن دست
در
ستر نامحرمي
همي کرد فرياد و دامن به چنگ
مرا مانده سر
در
گريبان ز ننگ
برهنه دوان رفتم از پيش زن
که
در
دست او جامه بهتر که من
زبان
در
کش ار عقل داري و هوش
چو سعدي سخن گوي ورنه خموش
چو پير از جوان اين حکايت شنيد
به آزار از او روي
در
هم کشيد
تو را هر که گويد فلان کس بدست
چنان دان که
در
پوستين خودست
که ياد کسان پيش من بد مکن
مرا بدگمان
در
حق خود مکن
به ناراستي
در
چه بيني بهي
که بر غيبتش مرتبت مي نهي؟
مرا
در
نظاميه ادرار بود
شب و روز تلقين و تکرار بود
گر او راه دوزخ گرفت از خسي
از اين راه ديگر تو
در
وي رسي
به سبابه دندان پيشين بمال
که نهي است
در
روزه بعد از زوال
کس از من نداند
در
اين شيوه به
نبيني که فرتوت شد پير ده؟
نه مسواک
در
روزه گفتي خطاست
بني آدم مرده خوردن رواست؟
يکي زان ميان غيبت آغاز کرد
در
ذکر بيچاره اي باز کرد
کسي گفتش اي يار شوريده رنگ
تو هرگز غزا کرده اي
در
فرنگ؟
کسي پيش من
در
جهان عاقل است
که مشغول خود وز جهان غافل است
يکي گفت با صوفيي
در
صفا
نداني فلانت چه گفت از قفا؟
کسي قول دشمن نيارد به دوست
جز آن کس که
در
دشمني يار اوست
غرض مشنو از من نصيحت پذير
تو را
در
نهان دشمن است اين وزير
که
در
صورت دوستان پيش من
به خاطر چرايي بد انديش من؟
ز ناداني و تيره رايي که اوست
خلاف افگند
در
ميان دو دوست
ميان دو کس آتش افروختن
نه عقل است و خود
در
ميان سوختن
برو پنج نوبت بزن بر درت
چو ياري موافق بود
در
برت
همه روز اگر غم خوري غم مدار
چو شب غمگسارت بود
در
کنار
چو مستور باشد زن و خوبروي
به ديدار او
در
بهشت است شوي
اگر پارسا باشد و خوش سخن
نگه
در
نکويي و زشتي مکن
تهي پاي رفتن به از کفش تنگ
بلاي سفر به که
در
خانه جنگ
به زندان قاضي گرفتار به
که
در
خانه ديدن بر ابرو گره
سفر عيد باشد بر آن کدخداي
که بانوي زشتش بود
در
سراي
در
خرمي بر سرايي ببند
که بانگ زن از وي برآيد بلند
چون زن راه بازار گيرد بزن
وگرنه تو
در
خانه بنشين چو زن
اگر زن ندارد سوي مرد گوش
سراويل کحليش
در
مرد پوش
چو
در
کيله يک جو امانت شکست
از انبار گندم فرو شوي دست
چو
در
روي بيگانه خنديد زن
دگر مرد گو لاف مردي مزن
زن شوخ چون دست
در
قليه کرد
برو گو بنه پنجه بر روي مرد
گريز از کفش
در
دهان نهنگ
که مردن به از زندگاني به ننگ
يکي گفت کس را زن بد مباد
دگر گفت زن
در
جهان خود مباد
تو هم جور بيني و بارش کشي
اگر يک سحر
در
کنارش کشي
پري چهره هرچ اوفتادش به دست
ز رخت و اوانيش
در
سر شکست
نه هرجا که بيني خطي دل فريب
تواني طمع کردنش
در
کتيب
رحيل آمدش هم
در
آن هفته پيش
دل افگار و سربسته و روي ريش
در
شهوت نفس کافر ببند
وگر عاشقي لت خور و سر ببند
سر گاو و عصار ازان
در
که است
که از کنجدش ريسمان کوته است
صفحه قبل
1
...
1139
1140
1141
1142
1143
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن