نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.
ديوان امير خسرو
مست شد ده دل و
در
راه برآمد صد جان
در
خرامش چو برآورد قدم، باز نهاد
پر غبار آيد از کوي تو خسرو هر روز
در
دود گريه و
در
حال صفايي بکند
مردمان
در
من و بيهوشي من حيرانند
من
در
آن کس که ترا بيند و حيران نشود
دل که
در
زلف گره بست غم آن نيست، غم آنست
که به خفتن گرهش
در
سر پهلو آيد
همه شب خلق
در
آسايش و من
در
فرياد
روز بد بين که دلم را چه گرفتاري داد؟
سيل غمش
در
رسيد، آب ز سر
در
گذشت
صبر و خرد حمله کرد، رخت به صحرا نهاد
چون بينم اينکه رويت
در
چشم ديگر آيد
کز ديده هاي خود هم چشم مرا
در
آيد
من
در
درون خانه دانم که آمد آن مه
کز هر طرف به خانه بوي سمن
در
آيد
رشک آيدم ز بادي کايد به گرد زلفش
ور خود غبار باشد
در
چشم من
در
آيد
بنشين که يک زماني تنگت به بر
در
آرم
تا جان رفته از تن بازم به تن
در
آيد
جانم فداي ياري کو
در
دلي چو
در
شد
بيرون نرفت از دل تا جان بيرون نيامد
اشکم بديد بر
در
، گفتا چه آب تيره ست؟
پيش
در
آب، آري، بس تيره مي نمايد
زلفت که هر خم از وي
در
شانه مي نگنجد
دلها که او فشاند
در
خانه مي نگنجد
دل
در
چمن شدي و ز بوي تو شد خراب
بلبل که بويها ز گلشن
در
دماغ بود
در
کار خواجگان چه شوي غرق
در
گهر؟
کاين خانه گل است و به گوهر نبسته اند
چشم تو خفته ايست که
در
خواب مي رود
زلف تو آفتي ست که
در
تاب مي رود
من کيستم که بر
در
تو پي سپر شوم؟
حاشا که خون من به چنان خاک
در
خورد
کاري ست
در
سرم که به سامان نمي شود
دردي ست
در
دلم که به درمان نمي شود
بيا که زاهد خشک ار شييت مست بيايد
به جرعه تر کند آن زهد و
در
شراب
در
آيد
سر از دريچه برون کرده اي، بسوختم آخر
رها مکن که
در
آن روزن آفتاب
در
آيد
ز گريه
در
غم رويت به چشم خسرو بيدل
نماند آب اگر، بو که خون ناب
در
آيد
چگونه بر تو نترسم که هر طرف که
در
آيي
هزار ديده خونريز
در
قفاي تو باشد
کسي که سر ننهد
در
رهش، چه سر دارد؟
دلي که جان ندهد
در
غمش، چه دل باشد؟
آنکه
در
پايش نزد خاري، کجا داند که چيست؟
درد او کش
در
ته هر موي پيکان مي رود
شرابي خورد غنچه از هواي ابر
در
پرده
صبا ناگه لبش بوسيد و بويش
در
دهان آمد
صفحه قبل
1
...
1139
1140
1141
1142
1143
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن