167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • خط سيه کرده تظلم به در چرخ بريد
    که شما در خط اين سبزه وطائيد همه
  • نديدي آفتاب جان در اسطرلاب انديشه
    نخواندي احسن التقويم در تحويل انساني
  • از آن در خرقه آدم خشن خويي که در باطن
    مرقع دار ابليسي، ملمع دار شيطاني
  • در نفس مبارکش سفته راز احمدي
    در سفن بلارکش معجز تيغ حيدري
  • در يرقان چو نرگسي، در خفقان چو لاله اي
    نرگس چاک جامه اي، لاله خاک بستري
  • در صفت يگانگي آن صف چارگانه را
    بنده سه ضربه مي زند، در دو زبان شاعري
  • در کف ساقي از قدح حقه لعل آتشي
    در گلوي قدح ز کف رشته عقد عنبري
  • در مجلسي که بگذشت از ياد او حديثي
    در هر لب سفالين ريحان تازه بيني
  • خاقانيا در آتش سرمست شو ز عشقش
    تا در ميان آتش بستان تازه بيني
  • در سايه رکابش فتنه بخفت و دين را
    در جذبه عنانش جولان تازه بيني
  • ماه نو ما حلقه ابريشم چنگ است
    در گوش نه آن حلقه چو در حلقه مائي
  • اي تيغ ملک در کف رخشانش همانا
    در چشمه حيوان ورق زهر گيائي
  • چون نقش بصر در سيهي نور سپيدي
    چون زلف بتان در ظلمان اصل ضيائي
  • در کشور دولت چو نبي شهر علومي
    در بيشه صولت چو علي شير وغائي
  • خواهند ز تو امن، فزع يافتگان ز آنک
    در ظلمت و در خوف چراغي و رجائي
  • همه عاجز شش در و مهره در کف
    به همت مششدر گشائي نيابي
  • آتش تب در زمين گنجه همه شب
    در دم من آه آسمان شکن آورد
  • در دل خاقاني ارچه آتش تب خاست
    آب حياتش نگر که در سخن آورد
  • گرز او در قلعه البرز زلزال افکند
    چتر او در قبه افلاک نقصان آورد
  • در کفم نيست آنچه مي بايد
    در دلم نيست آنچه مي شايد
  • بر در خاقاني اکبر آي و کرم جوي
    از در درياي تنگ بار چه خيزد
  • نرسم در خيال تو چه عجب
    که مگس در عقاب مي نرسد
  • هرگز در آينه نتوان ديد افتاب
    اين افتاب و آينه بين در مکان آب
  • نه در نبات اين بدلي آمد از قدر
    نه در نجوم آن خللي آمد از قضا
  • اي در برگزيده که غواص کرده اي
    در بحر فکر خاطر دردانه سنج را
  • خانه در بسته دار بر اغيار
    تا در او اين غريب مهمان است
  • زيان تو در سود دانستن است
    توان تو در ناتوانستن است
  • نيک بد گشت در اين منزل بد
    گرچه بد بود در آن، مولد پست
  • کسراي عهد بين که در ايوان نو نشست
    خورشيد در نطاق شبستان نو نشست
  • در بيع گاه دهر به بادي بداد عمر
    در قمره زمانه به خاکي بباخت بخت
  • در آفتاب نبيني که شد اسير کسوف
    چو تيغ زنگ زده در ميان خون آمد
  • در بيانم آب و در فکر آتش است
    آبي از آتش مطرز کس نديد
  • هرچه مي کردم آسمان با من
    از در مهر در نمي آمد
  • آرزو بود در حجاب عدم
    به تمنا به در نمي آمد
  • در عجم کيست کو چو طفل عرب
    طوق تو در گلو نمي دارد
  • در او قرصه خور ز چرخ ترنجي
    چو نارنج در شيشه بيني مصور
  • در او جرم گردون چو در قعر قلزم
    يکي ريگ پيروزه رنگ مدور
  • کز دوستي مسيح نصاري است در سعير
    وز دشمني مسيح يهودي است در سقر
  • هر که خر در خلاب شهوت راند
    در سر افتادش اسب سرکش عمر
  • هر کو در نقص ديد در خود
    کامل تر اهل دين شمارش
  • چو در چهار در ملک شد به چهار جهت
    مثال نور فرستاد آفتاب مثال
  • حکم حق تا در نبوت بست
    بست گردون در فتوت هم
  • در نيم شب چو صبح پسين درگرفته ايم
    در ملک نيم روز به پيشين رسيده ايم
  • خواه با دشمن است سر در جيب
    خواه با دوست پاي در دامن
  • اگر نه کعبه بدي، در عرب چکار مرا
    که نيست در عجم امروز کس قرينه من
  • فصلي که در معارضه غير گفته اي
    تضمينش کن در اين دو سه منظوم گوهري
  • در اوهن البيوت چه ترسي ز عنکبوت
    چون بر در مشبک زنبور کافري
  • اين که خرد را در ملوک نمودم
    گر در عزلت نمودمي چه غمستي
  • به سم کوه پيکران در رزم
    کوه را در هوا فرستادي
  • در همه ديوان من دو هجو نبيني
    در همه گلزار خلد خار نيابي