167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

کليله و دمنه

  • اول آنکه در سخن مجال تصرف يافتند تا در هر باب که افتتاح کرده آيد ...
  • و با اين فکرت در بيابان تردد و حيرت يکچندي بگشتم و در فراز و ...
  • و گفت: در اين چاهست و من از وي مي ترسم ، اگر ملک مرا در برگيرد ، ...
  • هرچند تدبير در هنگام بلا فايده بيشتر ندهد ، و از ثمرات راي در ...
  • ... برداشتند و باقي در زير درختي باتقان بنهادند و در شهر رفتند ...
  • ... چيز نزديک عقلا در موازنه دوستان مخلص نيايد ، و در مقابله ياران ...
  • که در ايام راحت معاشرت خوب ازيشان متوقع باشد و در فترات نکبت ...
  • و نيز در هنگام بلا شرکت بوده ست در وقت فراغ موافقت اولي تر ، و ...
  • در حال تبر بياوردند ، و من آن ساعت در سوراخ ديگر بودم و اين ...
  • که در شش در داو دادن و ملکي بندبي باختن از خرد و حصافت و تجربت و ...
  • ... دراز خرگوش بيامد و در مسکن او قرار گرفت و من در آن مخاصمتي ...
  • در جمله ، جگر گوشه و ميوه دل و روشنايي ديده و راحت جان در صحبت ...
  • ... است ، لاجرم تثبت در کار تو بجاي آورديم و در استخلاص تو از اين ...
  • اثر ظلم تو در جانها ظاهر مي گشت ، امروز نتيجه زهد تو در نانها ...
  • ديوان ابوسعيد ابوالخير

  • اي با همه در حديث و گوش همه کر
    وي با همه در حضور و چشم همه کور
  • بانگي آمد که غم مخور اي درويش
    تو در خور خود کني و ما در خور خويش
  • من در تو کجا رسم که در ذات و صفات
    پنهاني من تويي و پيداي تو من
  • اي در همه شان ذات تو پاک از شين
    نه در حق تو کيف توان گفت نه اين
  • زبور عجم اقبال لاهوري

  • نه در انديشه ي من کارزار کفر و ايماني
    نه در جان غم اندوزم هواي باغ رضواني
  • نگاه بي ادب زد رخنه ها در چرخ مينائي
    دگر عالم بنا کن گر حجابي در ميان خواهي
  • ياد ايامي، که خوردم باده ها با چنگ و ني
    جام مي در دست من ميناي مي در دست وي
  • آن راز که پوشيده در سينه ي هستي بود
    از شوخي آب و گل در گفت و شنود آمد
  • کرم شب تاب است شاعر در شبستان وجود
    در پر و بالش فروغي گاه هست و گاه نيست
  • کهنه را در شکن و باز به تعمير خرام
    هر که در ورطه ي «لا» ما ندبه «الا» نرسيد
  • واعظ اندر مسجد و فرزند او در مدرسه
    آن به پيري کودکي اين پير در عهد شباب