167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

شاه و درويش هلالي جغتايي

  • چندي از اهل طبع در چمني
    مجمعي ساختند و انجمني
  • بود شخصي بمثنوي مشهور
    در فنون سخن بخود مغرور
  • بازوي فکر را قوي کردم
    روي در فکر مثنوي کردم
  • آمده در مقام جلوه گري
    تا بعين رضا درو نگري
  • تا ز صاحبدلي نظر يابد
    شرف التفات در يابد
  • از همه قيد عالم آزاده
    ليک در قيد عشق افتاده
  • از سر کوي عشق دور افتاد
    در سراپرده سرور افتاد
  • بسکه درويش گشت مايل او
    ماند در حسرت شمايل او
  • گر چه درويش ذوفنوني بود
    در ره عشق رهنموني بود
  • لوح تعليم در کنار نهاد
    سر تعظيم پيش يار نهاد
  • در سبق آشکار مي نگريست
    ليک پنهان بيار مي نگريست
  • در سگ دربدر وفا نبود
    دربدر خود بجز گدا نبود
  • فتنه اهل حسن در عالم
    بر سر عاشقان بود ماتم
  • شاه در فکر کار درويشست
    خواجه را ميل بنده خويشست
  • همه شاهان گداي درويشند
    در پناه دعاي درويشند
  • در ره عشق جز ملامت نيست
    عاشقي کوچه سلامت نيست
  • مردمان تا حبيب مي گويند
    در برابر رقيب مي گويند
  • مهر آزار خلق در مشتش
    شکل کژدم گرفته انگشتش
  • گفتش: اي سرور وفاداران
    در وفا بهتر از همه ياران
  • در چمن سايهاي برگ چنار
    چون سيه کرده پنجهاي نگار
  • در پريدن بلند پايه او
    چون هما ارجمند سايه او
  • اي دل من فتاده در دامت
    مرغ جانم کبوتر بامت
  • در پريدن بلند پايه او
    چون هماي ارجمند سايه او
  • پيرهن چاک کرده در بدنش
    همچو تاري ز جيب پيرهنش
  • در تماشاي قد دلجويش
    گوشه چشم مردمان سويش