167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

هفت اورنگ جامي

  • نهال نازپرورد بهشتي
    که در بستانسراي عمر کشتي
  • کمرهاي مرصع بر ميانشان
    به خنده در شکر ريزي دهانشان
  • بگفتا کين گهرها در بهايش
    بده اي گوهر جانم فدايش
  • سران ملک در سوداش بودند
    بتان شهر ناپرواش بودند
  • سخن پرداز اين شيرين فسانه
    چنين آرد فسانه در ميانه
  • زليخا گر چه زيبا دلرباييست
    فتاده در کمندت مبتلاييست
  • ز بدفرماي نفس معصيت زاي
    نهم در تنگناي معصيت پاي
  • بزن يک گام در همراهي من
    ببين جاويد دولتخواهي من
  • بجنبد در دلش مهر جمالت
    شود از جان طلبگار وصالت
  • ممهد فرش مرمر در ممرهاش
    موصل زآبنوس و عاج درهاش
  • اگر نظارگي آنجا گذشتي
    ز حسرت در دهانش آب گشتي
  • قناديل گهر پيوندش آويخت
    رياحين بهر عطرش در هم آميخت
  • درآمد ناگهان از در چو ماهي
    عطارد حشمتي خورشيد جاهي
  • نطر نگشاده در نظاره تو
    بدين کشور شدم آواره تو
  • نديده چاره آوارگي ها
    کشيدم در غمت بيچارگي ها
  • بگفتا در گنه فرمانبري نيست
    به عصيان زيستن طاعتوري نيست
  • رخ معشوق در پيرايه ناز
    دل عاشق سرود شوق پرداز
  • زليخا در تقاضا گرم و يوسف
    همي انگيخت اسباب توقف
  • زليخا قاصدي سويم فرستاد
    به رويم صد در انديشه بگشاد
  • چه جشني بزمگاه خسروانه
    هزارش ناز و نعمت در ميانه
  • چو ياران از در ياري درآييد
    درين کارم مددگاري نماييد
  • بدو گفتند کاي عمر گرامي
    دريده پيرهن در نيکنامي
  • موکل سخترويي چند بر وي
    مجاور تلخگويي چند در وي
  • نينديشد ز قهر جانخراشش
    نهد پاي تمنا در فراشش
  • در آن محنتسرا افتاد جوشي
    برآمد زان گرفتاران خروشي