167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

مواعظ سعدي

  • اميد رحمتست آري خصوص آن را که در خاطر
    ثناي سيد مرسل نبي محترم گردد
  • چو دولت بايدم تحميد ذات مصطفي گويم
    که در دريوزه صوفي گرد اصحاب کرم گردد
  • از چوب خشک ميوه و در ني شکر نهاد
    وز قطره دانه اي درر شاهوار کرد
  • گويي کدام؟ روح که در کالبد دميد
    يا عقل ارجمند که با روح يار کرد
  • لالست در دهان بلاغت زبان وصف
    از غايت کرم که نهان و آشکار کرد
  • سر چيست تا به طاعت او بر زمين نهند؟
    جان در رهش دريغ نباشد نثار کرد
  • وين گوي دولتست که بيرون نمي برد
    الا کسي که در ازلش بخت يار کرد
  • سعدي به هر نفس که برآورد چون سحر
    چون صبح در بسيط زمين انتشار کرد
  • هر بنده اي که خاتم دولت به نام اوست
    در گوش دل نصيحت او گوشوار کرد
  • بقاي ملک باد اين خاندان را
    که تا باشد خلل در دين نباشد
  • چنين خسرو کجا باشد در آفاق
    وگر باشد چنين شيرين نباشد
  • جرمناکست ملامت مکنيدش که کريم
    بر گنهکار نگيرد چو ز در بازآمد
  • چون مسلم نشدش ملک هنر چاره نديد
    به گدايي به در اهل هنر بازآمد
  • قدر فلک را کمال و منزلتي نيست
    در نظر قدر با کمال محمد
  • آدم و نوح و خليل و موسي و عيسي
    آمده مجموع در ظلال محمد
  • شمس و قمر در زمين حشر نتباد
    نور نتابد مگر جمال محمد
  • هوادار نکورويان نينديشد ز بدگويان
    بيا گر روي آن داري که طعنت در قفا ماند
  • اگر قارون فرود آيد شبي در خيل مهرويان
    چنان صيدش کنند امشب که فردا بينوا ماند
  • ملامتگوي بيحاصل نداند درد سعدي را
    مگر وقتي که در کويي به رويي مبتلا ماند
  • هر آنکه روي تو بيند برابر خورشيد
    ميان رويت و خورشيد در گمان ماند
  • عجب مدار که تا زنده ام محب توام
    که تا به زير زمينم در استخوان ماند
  • غريق بحر مودت ملامتش مکنيد
    که دست و پا بزند هر که در ميان ماند
  • صاحب عالم عادل حسن الخلق حسين
    آنکه در عرصه گيتيست نظيرش مفقود
  • هيچ خواهنده نماند از کف خيرش محروم
    هيچ درمنده نرفت از در فضلش مردود
  • اي که در وصف نيايد کرم اخلاقت
    ور بگويند وجوهش نتوان گفت و حدود
  • قرعه همت برآمد آيت رحمت
    يار درآمد ز در به طالع مسعود
  • راوي روشندل از عبارت سعدي
    ريخته در بزم شاه لؤلؤي منضود
  • صوفي از صومعه گو خيمه بزن بر گلزار
    که نه وقتست که در خانه بخفتي بيکار
  • کوه و دريا و درختان همه در تسبيح اند
    نه همه مستمعي فهم کنند اين اسرار
  • وقت آنست که داماد گل از حجله غيب
    به در آيد که درختان همه کردند نثار
  • باد گيسوي درختان چمن شانه کند
    بوي نسرين و قرنفل بدمد در اقطار
  • حشو انجير چو حلواگر استاد که او
    حب خشخاش کند در عسل شهد به کار
  • نااميد از در لطف تو کجا شايد رفت؟
    تاب قهر تو نياريم خدايا زنهار
  • حبذا عمر گرانمايه که در لغو برفت
    يارب از هر چه خطا رفت هزار استغفار
  • نه در جهان گل رويي و سبزه زنخيست
    درختها همه سبزند و بوستان گلزار
  • چو ماکيان به در خانه چند بيني جور؟
    چرا سفر نکني چون کبوتر طيار
  • به خد اطلس اگر وقتي التفات کني
    به قدر کن که نه اطلس کمست در بازار
  • خنک کسي که به شب در کنار گيرد دوست
    چنانکه شرط وصالست و بامداد کنار
  • مثال گردن آزادگان و چنبر عشق
    همان مثال پياده ست در کمند سوار
  • شبي دراز درين فکر تا سحر همه شب
    نشسته بودم و با نفس خويش در پيکار
  • حقوق صحبتم آويخت دست در دامن
    که حسن عهد فراموش کردي از غدار
  • هرآنکه مهر يکي در دلش قرار گرفت
    روا بود که تحمل کند جفاي هزار
  • به آفتاب نماند مگر به يک معني
    که در تأمل او خيره مي شود ابصار
  • نظر در آينه روي عالم افروزش
    مثال صيقل از آيينه مي برد زنگار
  • به مشک سوده محلول در عرق ماند
    که بر خرير نويسد کسي به خط غبار
  • چو در محاورت آيد دهان شيرينش
    کجا شدند تماشا کنان شيرين کار
  • هميشه در دل من هرکس آمدي و شدي
    تو برگذشتي و نگذشت بعد از آن ديار
  • اگر در سخن اينجا که هست دربندم
    هنوز باز نکرديم دوري از طومار
  • چه کعبه در همه آفاق نقطه اي بايد
    که اهل فضل طوافش کنند چون پرگار
  • به سوق صيرفيان در، حکيم آن را به
    که بر محک نزند سيم ناتمام عيار