167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • به تاب آينه دل در اين سياه غلاف
    به آب آينه جان در اين کبود سراب
  • عدل است و بس کليد در هشتم بهشت
    کز عدل بر گشادن اين در نکوتر است
  • در غيبت آن قصيده که گفتم شگرف بود
    در حضرت اين قصيده ديگر نکوتر است
  • بخت را در گليم بايستي
    اين سپيدي برص که در بصر است
  • چشم بد دور بر در بختم
    چرخ حلقه به گوش همچو در است
  • عدل همام گفت که ما حرز امتيم
    ما در ضمان خلق و خدا در ضمان ماست
  • گل شکر را ز رشک نيشکرش
    زهر در حلق و خار در جگر است
  • مايه سودا در اين صداع چه چيز است
    سود محاکا در اين حديث چه لاف است
  • آسمان در حرم کعبه کبوتروار است
    که ز امنش به در کعبه مسما بينند
  • گر چه در نفت سيه چهره توان ديد وليک
    آن نکوتر که در آيينه بيضا بينند
  • از کجا برداشته اول ز بغداد طلب
    در کجا در وادي تجريد امکان ديده اند
  • در طواف کعبه جان ساکنان عرش را
    چون حلي دلبران در رقص و افغان ديده اند
  • کوه محروق آنکه همچون زربه شفشاهنگ در
    ديو را زو در شکنجه حبس خذلان ديده اند
  • بر در کعبه که بيت الله موجودات است
    که مباهات امم زان در والا شنوند
  • بار عام است و در کعبه گشاده است کز او
    خاصگان بانگ در جنت ماوا شنوند
  • اشک در رقص است و ناله در سماع
    بر سماع و رقص جان خواهم فشاند
  • در حضورش لالي آرم در زبان
    نه لالي از زبان خواهم فشاند
  • پس در داد بسته چون مانده است
    گر به مسمار در ندوخته اند
  • بينا دلان ز گفته من در بشاشت اند
    کوري آن گروه که جز در حزن نيند
  • در ايوان شاهي در دولتش را
    فلک حلقه و ماه سندان نمايد
  • در اقليم ايران چو خيلش بجنبد
    هزاهز در اقليم توران نمايد
  • لعل در جام تا خط ازرق
    شعله در چرخ اخضر اندازد
  • چون چرخ در رکوع و چو مهتاب در سجود
    بردم نماز آنکه مرا زير بار کرد
  • اين کعبه در سرادق شروان سرير داشت
    و آن کعبه در حديقه مکه قرار کرد
  • اين کعبه در عجم عجمش سرگزيت داد
    و آن کعبه در عرب عربش سبز ازار کرد
  • باد غم جست در لهو و طرب بربنديد
    موج خون خاست در بهو و طرز بگشاييد
  • در دار الکتب و بام دبستان بکنيد
    بر نظاره ز در و بام مفر بگشاييد
  • چون چراغيد همه در ستد و داد حيات
    کآنچه در شام ستانيد سحر بازدهيد
  • در صفه تو دختر قيصر بساط بوس
    در پيش گاه تو زن فغفور پيش کار
  • تو نيستان شير سياهي در اين حرم
    تو آشيان باز سپيدي در اين ديار
  • هست حسود تو را از اثر عدل تو
    رشک حسد در جگر اشک عنا در کنار
  • يک کنجدش نگنجد در سينه گنج توران
    يک سنجدش نسنجد در ديده ملک بربر
  • در غيبت من آيد پيدا حسودم آري
    چون زادت مخنث در مردن پيمبر
  • اي سوخته رخ تو در زار گريه آتش
    بيمار دو لب تو در زهر خنده شکر
  • گر تو در وهم همدمي جويي
    در ره جست گم کني هنجار
  • دو فتوح است تازه در يک وقت
    دو لطيفه است سفته در يک تار
  • روي اين در ري آفتاب اشراق
    خوي او در خوي او رمزد آثار
  • بحر در کوه بين کنون پس از آنک
    کوه در بحر ديده اي بسيار
  • دوشم در آمد از در غم خانه نيم شب
    شب روز عيد کرد مرا ماه اسمرش
  • در طشت آب ديد توان ماه عيد و من
    در طشت خون بديدم ماه منورش
  • در پرده دل آمد دامن کشان خيالش
    جان شد خيال بازي در پرده وصالش
  • بل غرقه آب دريا در گوهر حسامش
    بل آب زهره شيران در آتش قتالش
  • گفتند آنک آنک کيخسرو زمانه
    در زين سمند رستم، در کف کمند زالش
  • مه شد موافق او در دق بدين جنايت
    هر سال در خسوفي کرد آسمان نکالش
  • شمس فلک ز بيم اذ الشمس در گريخت
    در ظل شمس دين که شود چاکر سخاش
  • چون در زمانه آب کرم هيچ جا نماند
    جاي تيمم است به خاک در سخاش
  • بسي نماند که بي روح در زمين ختن
    سخن سراي شود چون درخت در وقواق
  • در مقام عز عزلت در صف ديوان عهد
    راست گوئي روستم پيکار و عنقا پيکرم
  • در قلاده سگ نژادان گرچه کمتر مهره ام
    در طويله شير مردان قيمتي تر گوهرم
  • هشت باغ خلد را دربسته بيني بر خسان
    کان کليد هشت در در بادبان آورده ام