167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • در فردوس به روي تو نبندد رضوان
    گر در اينجا در تسليم و رضا بگشايند
  • شد حلقه بيرون در انديشه کونين
    در خانه هر دل که خيال تو در آمد
  • در دشت با سرابم در بحر يار آبم
    چون موج در عذابم از خوش عناني خويش
  • گشايش نيست در پيشاني تخم اميد من
    گره در کار آب افتد اگر در آسيا افتم
  • کاش در آنجا ز من حساب نگيرند
    نيست در اينجا چو در حساب وجودم
  • چون صدف دارد خمش در خوشابي در ميان
    غنچه نشفکته را باشد گلابي در ميان
  • صرف کن در عشق اوقات عزيز خويش را
    در بهاران عندليب و در خزان پروانه شو
  • ندارد اختيار در گشودن باغبان تو
    که در را مي گشايد جوش گل در گلستان تو
  • در چنين وقتي که گل واکرده آغوش وداع
    در گشاد در مکن اي باغبان استادگي
  • در سنگ لاله، در جگر خاک گل نماند
    اي خانمان خراب چه در خانه مانده اي؟
  • نفس کافر کيش را در زندگي در گور کن
    تا بماني زنده جاويد در دارالقرار
  • ديوان عبيد زاکاني

  • در عاشقي خموشي و در هجر صابري
    اين خود حکايتيست که در ممکنات نيست
  • ماشطه نوبهار باز چه خوش در گرفت
    پاي چمن در حنا دست سمن در نگار
  • عشاقنامه عبيد زاکاني

  • دلي دارم در او غم توي در توي
    روان خونابه از وي جوي در جوي
  • ديوان عطار

  • در دهانش که هست سي و دو در
    در پس يک عقيق ناسفته است
  • گرچه عاشق خود در اينجا در ميان است
    جاي ديگر در مياني ديگر است
  • در سر گرفته عالم انديشه وصالت
    در چشم کرده کوثر خاک در سرايت
  • عطار چو در چيند از حقه پر درت
    در جنب چنان دري بر در سخن خندد
  • آنچه در ذره ذره هست از تو
    در زمين نيست در فلک نبود
  • چون در فتاد در محن عشق زان سپس
    در مهر دل عبادت عيسي همي شنود
  • در هر صفتش بجوي صد بار
    در علم مبين و در عيانش
  • نيست در کار توام دلبستگي
    زانکه در کار تو جان در بسته ام
  • بس که جان در خاک اين در سوختيم
    دل چو خون کرديم و در بر سوختيم
  • در رهش با نيک و بد در ساختيم
    در غمش هم خشک و هم تر سوختيم
  • در نگنجد ما و من در راه او
    در رهش بي ما و من بايد شدن