167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

هفت اورنگ جامي

  • چشمش از طلعت شاهد روشن
    گشته در کاخ بطالت روزن
  • دستش از بازوي خذلان رنجه
    زده در دامن حرمان پنجه
  • خواست تا خانه براندازدشان
    خانه در کوي دگر سازدش
  • سالها همنفس هم بودند
    در يکي زاويه همدم بودند
  • رو بگردان ز در دورانش
    هجرت آموز ز مهجورانش
  • سر بدان سايه فرو نامدشان
    خواب در سايه نکو نامدشان
  • در رهت قطع مسافت دوريست
    وصل جستن به سفر مهجوريست
  • چون زليخا ز مه کنعاني
    ماند در دايره حيراني
  • کردش از انجمن پيدايي
    جاي در زاويه تنهايي
  • محرم حلقه رازش گردان
    وز در بيهده بازش گردان
  • در دولت به رخم بگشادي
    تاج عزت به سرم بنهادي
  • عمر در خارکشي باخته اي
    عزت از خواري نشناخته اي
  • بر درت عز قبوليش بده
    در رهت اذن دخوليش بده
  • افکن از منزل بي دردانش
    رخت در کوي جوانمردانش
  • خيمه در عالم تنهايي زد
    مرد حالي دم بينايي زد
  • در دلش نايد ازان اندوهي
    به ضميرش نرسد مکروهي
  • ما براي تو جهانگردانيم
    در وفاي تو جوانمردانيم
  • چون صبا تيز عنانش گردان
    در طلب گرد جهانش گردان
  • در درون تخم امانت فکند
    وز برون خار خيانت بکند
  • دامن همت صديقان گير
    در ره خدمت صديقان مير
  • روي در قبله يکرويي کن
    خلق بگذار و خداجويي کن
  • طلب عفو گنهکاريهاست
    بر در لطف عفو زاريهاست
  • در دياري که ز فقر آباديست
    بندگي خاک ره آزاديست
  • روي در قبله احسان توييم
    بندي و بنده فرمان توييم
  • شعله در خرمن پندارش زن
    سکه بر صفحه دينارش زن