167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

هفت اورنگ جامي

  • در مذهب رهرو سبکبار
    باري نبود گرانتر از عار
  • در بار گران ميفکنيدم
    وين پشت خميده مشکنيدم
  • در پاکي طبع نيست عاري
    بر چهره فخر ازان غباري
  • گفتي ليلي ازين فسانه
    رسوا گشته ست در زمانه
  • دلالگي جمال دلدار
    ني عيب در او و نه عار
  • آن کجرو کج نهاد کج دل
    در دايره کجيش منزل
  • در هر نفسيش باد مرگي
    وز زندگيش مباد برگي
  • پا ميخ شکاف سنگ بادش
    سر در دهن نهنگ بادش
  • بر کوهه زين همه سواران
    در کوه و دره شکارکاران
  • نوفل نامي در آن ميانه
    چون مهر يگانه زمانه
  • در گردن آن پري شمايل
    بازوي تو را کنم حمايل
  • سر در ره هوشمندي آورد
    خاطر به خردپسندي آورد
  • نوفل شد ازين تفاوت آگاه
    دانا دلي اوفکند در راه
  • آن سخت جواب تلخ گفتار
    بگشاد در سخن دگر بار
  • در خاک نهفته به نگاري
    کافتاده به دست خاکساري
  • قيس هنري هنروري کرد
    در معرکه شان دلاوري کرد
  • حرفي که نه دانشش نگارد
    در نامه سياه رويي آرد
  • در خواه ازين ستيزه کاران
    تا رسم ستيزه را گذاران
  • ور هستي ازين حيات دلگير
    در غمکده فراق مي مير
  • در طوق جفا چنان گلويي
    لايق نبود به هيچ رويي
  • موسي وارش به کف عصايي
    در ديده گرگ اژدهايي
  • در خيمه خود نشسته تنهاست
    چون ماه ميان هاله يکتاست
  • باشد که زنم چنانکه داني
    طبل طربي در او نهاني
  • ليکن بنشين دمي که شايد
    بر ما در روزيي گشايد
  • مستان همه در خمار چشمش
    آهو چشمان شکار چشمش