167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

هفت اورنگ جامي

  • چون سر زدي آفتاب خاور
    در راه طلب شدي تکاور
  • آيين وفا ز سر گرفتي
    راه در دوست برگرفتي
  • در کلبه خود مقام کردي
    آسايش شب حرام کردي
  • آن واقعه فاش شد در افواه
    گشتند کسان ليلي آگاه
  • در گفتن اين فسانه راز
    نمام زبان کشيد و غماز
  • يک شب ز کمال مهرباني
    در گوشه خلوتي که داني
  • کوته کن ازان زبان مردم
    بر در ورق گمان مردم
  • در ستر عفاف باش مستور
    ديگر مدهش به خانه دستور
  • در دعوي عشق نيست صادق
    نتوان لقبش نهاد عاشق
  • بودند نشسته هر دو تنها
    انداخته در ميان سخن ها
  • از مرده دلان حي جواني
    در شيوه عشق بدگماني
  • در خرمن خشکش آتش افروخت
    زان شعله نخست خرمنش سوخت
  • کز هيبت اوست چرخ افلاک
    آورده رخ نياز در خاک
  • غمخانه وي مقام کردي
    در خدمت وي قيام کردي
  • کين پدرش دگر بجوشيد
    در طعنه بيوه زن خروشيد
  • در نامه نسبت نسيبان
    خويشند به هم همه غريبان
  • يعني پدر بزرگوارش
    آن در همه فن بزرگ کارش
  • برخاست به مقتضاي سوگند
    محمل به در خليفه افکند
  • کز عامريان ستيزه خويي
    در بيت و غزل بديهه گويي
  • خود را به زمين خواري افکند
    در ورطه خاکساري افکند
  • گردش همه خلق حلقه بستند
    در حلقه ماتمش نشستند
  • داور ز غمش نشست در خون
    شد شيوه داوري دگرگون
  • در چاره کار او خروشم
    چندان که توان بود بکوشم
  • در کف نهمش زمام مقصود
    مستي دهمش ز جام مقصود
  • چون خوان ز ميانه برگرفتند
    افسون و فسانه در گرفتند