167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

هفت اورنگ جامي

  • خلقي زيشان درين شب تار
    بودند در اقتباس انوار
  • در شعر چو زان سخن برآيد
    زين قافيه خوبتر نشايد
  • شد در صف اين بساط آفات
    با شاهرخي قرينه مات
  • آن گشت به عادلي نکونام
    در روض رضا گرفت آرام
  • بگشاده دري به ميزباني
    در داده صلاي ميهماني
  • سادات عرب به چاپلوسي
    پيش در او به خاکبوسي
  • سرو قد گلرخان دلجوي
    چوگان شده در هواي آن گوي
  • افتاد در آن گروه جوشي
    برخاست ز جان شان خروشي
  • گرداند بر آن پريرخان پشت
    وآورد زمام ناقه در مشت
  • گفتند که در فلان قبيله
    ماهيست چو حور عين جميله
  • در حله ناز ديد سروي
    چون کبک دري روان تذروي
  • سيمين سيبي گرفته در مشت
    حلقه شده گرد سيبش انگشت
  • گشتند به روي يکدگر خوش
    در خرمن هم زدند آتش
  • در ظلمت چاه مغرب افتاد
    شد عرصه دهر ظلمت آباد
  • در سينه فروخت آتش او
    شد سوي برون عنانکش او
  • ناگاه گروهي از کرانه
    حايل گردند در ميانه
  • بردند به سر چنانکه داني
    در شيوه عشق زندگاني
  • هر روز که بامداد کردي
    در کار خود ايستاد کردي
  • عنوانکش اين صحيفه درد
    در طي صحيفه اين رقم کرد
  • ليلي پرسيد کاي يگانه
    در مجمع عاشقان فسانه
  • در نقد وفاش هيچ شک نيست
    محتاج گواهي محک نيست
  • در هر محفل که جاش کردند
    مجنون مجنون نداش کردند
  • در کارگه سپهر دوار
    بهتر نبود ز عاشقي کار
  • ياري بودش در آن قبيله
    قايم به مساعي جميله
  • شيرين کاري سخن گزاري
    در پرده عشق رازداري