167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

هفت اورنگ جامي

  • رخ آورد در خدمت فيلقوس
    سرافراخت از دولت پايبوس
  • که اسرار شاهي بدان در بود
    قلاووز راه سکندر بود
  • بپرورد در لجه جودشان
    به جودي که پرورد فرمودشان
  • درختيست صندل خنک در مزاج
    پي علت گرم طبعان علاج
  • ولي هست در ديده اعتبار
    طريق جهالت هزاران هزار
  • چنين است در سفرهاي قديم
    ز فيثاغرس آن الهي حکيم
  • زماني چراغ خرد برفروز
    ببين در فروغش عمل هاي روز
  • چو پرهيزگاري شود پيشه ات
    بود خيرخواهي در انديشه ات
  • بترس از عقاب شديدالعقاب
    مکن در عقوبتگرايي شتاب
  • غلامي توانا به خدمتگري
    که در کار سختت دهد ياوري
  • فقيري در اين عرصه جايي نداشت
    سزاي نشستن سرايي نداشت
  • براي عمارت زمين خريد
    که در کندنش گنجي آمد پديد
  • بنايي برآورده در چل چله
    نگونسار سازد به يک زلزله
  • کند رخنه در سد اسکندري
    کند از گل آنگه مرمتگري
  • بگفتا که در وقت اين انتظار
    کدامين سخن بودتان اختيار
  • برانگيخت لشکر بي قهرشان
    شتابان رخ آورد در شهرشان
  • رسيدند پيشش در اثناي راه
    به عرضش رساندند کاي پادشاه
  • ازين بي وفا کاخ ناپايدار
    نهادندشان در يکي کنج غار
  • نهد مايه خرمي در مزاج
    بشويد ز خاطر غم احتياج
  • يکي روز در گرمگاه تموز
    گرفته جهان خسرو نيمروز
  • ببنديم بار از مضيق خيال
    گشاييم در بارگاه وصال
  • حکيمي دگر گفت کان کامگار
    به دانشوري در جهان نامدار
  • ولي کرد مکتوب اسکندري
    در آن شيوه و شيونش ياوري
  • ز مرگ کسانش رسد زندگي
    کند زندگي صرف در بندگي
  • اگر بر درش مرگ اگر زندگيست
    سرآورده در ربقه بندگيست