نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان سعدي
جنبش سرو تو پنداري کز باد صباست
نه که از ناله مرغان چمن
در
طرب ست
توبه کند مردم از گناه به شعبان
در
رمضان نيز چشم هاي تو مستست
منکر سعدي که ذوق عشق ندارد
نيشکرش
در
دهان تلخ کبستست
از هر جفات بوي وفايي همي دهد
در
هر تعنتيت هزار استمالتست
بسيار ديده ايم درختان ميوه دار
زين به نديده ايم که
در
بوستان توست
صد پيرهن قبا کنم از خرمي اگر
بينم که دست من چو کمر
در
ميان توست
اتفاقم به سر کوي کسي افتادست
که
در
آن کوي چو من کشته بسي افتادست
خبر ما برسانيد به مرغان چمن
که هم آواز شما
در
قفسي افتادست
بند بر پاي تحمل چه کند گر نکند
انگبينست که
در
وي مگسي افتادست
اين تويي يا سرو بستاني به رفتار آمدست
يا ملک
در
صورت مردم به گفتار آمدست
آن پري کز خلق پنهان بود چندين روزگار
باز مي بينم که
در
عالم پديدار آمدست
عود مي سوزند يا گل مي دمد
در
بوستان
دوستان يا کاروان مشک تاتار آمدست
ساربانا يک نظر
در
روي آن زيبا نگار
گر به جاني مي دهد اينک خريدار آمدست
در
وهم نيايد که چه مطبوع درختي
پيداست که هرگز کس از اين ميوه نچيدست
گل نيز
در
آن هفته دهن باز نمي کرد
و امروز نسيم سحرش پرده دريدست
در
دجله که مرغابي از انديشه نرفتي
کشتي رود اکنون که تتر جسر بريدست
هرگز وجود حاضر غايب شنيده اي
من
در
ميان جمع و دلم جاي ديگرست
شاهد که
در
ميان نبود شمع گو بمير
چون هست اگر چراغ نباشد منورست
جان مي روم که
در
قدم اندازمش ز شوق
درمانده ام هنوز که نزلي محقرست
شب هاي بي توام شب گورست
در
خيال
ور بي تو بامداد کنم روز محشرست
اين قاصد از کدام زمينست مشک بوي
وين نامه
در
چه داشت که عنوان معطرست
بازآ و حلقه بر
در
رندان شوق زن
کاصحاب را دو ديده چو مسمار بر درست
بازآ که
در
فراق تو چشم اميدوار
چون گوش روزه دار بر الله اکبرست
در
نامه نيز چند بگنجد حديث عشق
کوته کنيم که قصه ما کار دفترست
آري خوشست وقت حريفان به بوي عود
وز سوز غافلند که
در
جان مجمرست
چه توان گفت
در
لطافت دوست
هر چه گويم از آن لطيفترست
تو که
در
خواب بوده اي همه شب
چه نصيبت ز بلبل سحرست
آدمي را که جان معني نيست
در
حقيقت درخت بي ثمرست
هر که
در
آتش عشقش نبود طاقت سوز
گو به نزديک مرو کآفت پروانه پرست
از دست زمانه
در
عذابم
زان جان و دلم همي فکارست
در
خوابگاه عاشق سر بر کنار دوست
کيمخت خارپشت ز سنجاب خوشترست
عيشست بر کنار سمن زار خواب صبح
ني
در
کنار يار سمن بوي خوشترست
روي از جمال دوست به صحرا مکن که روي
در
روي همنشين وفاجوي خوشترست
تا گل روي تو
در
باغ لطافت بشکفت
پرده صبر من از دامن گل چاکترست
برادران طريقت نصيحتم مکنيد
که توبه
در
ره عشق آبگينه بر سنگست
دگر بخفته نمي بايدم شراب و سماع
که نيک نامي
در
دين عاشقان ننگست
به يادگار کسي دامن نسيم صبا
گرفته ايم و دريغا که باد
در
چنگست
بذل جاه و مال و ترک نام و ننگ
در
طريق عشق اول منزلست
يار زيبا گر هزارت وحشت از وي
در
دلست
بامدادان روي او ديدن صباح مقبلست
من قدم بيرون نمي يارم نهاد از کوي دوست
دوستان معذور داريدم که پايم
در
گلست
ساربان آهسته ران کآرام جان
در
محملست
چارپايان بار بر پشتند و ما را بر دلست
گر به صد منزل فراق افتد ميان ما و دوست
همچنانش
در
ميان جان شيرين منزلست
هر آن شب
در
فراق روي ليلي
که بر مجنون رود ليلي طويلست
هر دم که
در
حضور عزيزي برآوري
درياب کز حيات جهان حاصل آن دمست
آنست آدمي که
در
او حسن سيرتي
يا لطف صورتيست دگر حشو عالمست
هرگز حسد نبرده و حسرت نخورده ام
جز بر دو روي يار موافق که
در
همست
آنان که
در
بهار به صحرا نمي روند
بوي خوش ربيع بر ايشان محرمست
برخيز که
در
سايه سروي بنشينيم
کان جا که تو بنشيني بر سرو قيامست
با محتسب شهر بگوييد که زنهار
در
مجلس ما سنگ مينداز که جامست
دردا که بپختيم
در
اين سوز نهاني
وان را خبر از آتش ما نيست که خامست
صفحه قبل
1
...
1096
1097
1098
1099
1100
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن