167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان فروغي بسطامي

  • در عشق هر آن دعا که کردم
    يک جا همه مستجاب ديدم
  • ديشب به خواب شيرين نوشين لبش مکيدم
    در عمر خود همين بود خواب خوشي که ديدم
  • در خون طپيد جسمم تا دامنش گرفتم
    بر لب رسيد جانم تا خدمتش رسيدم
  • خياط حسن تا دوخت بر قامتش قبايي
    من نيز در محبت پيراهني دريدم
  • در ظلمت خط تو دنبال آب حيوان
    شوقم زياده مي شود چندان که مي دويدم
  • بعد از هزار خواري در باغ او فروغي
    شيرين بري نخوردم، رنگين گلي نچيدم
  • چندي به هوس بر در هر خانه نشستم
    عمري به طلب بر سر هر کوچه دويدم
  • کي بود که جان در ره محبوب ندادم
    کي بود که رنج از پي مطلوب نديدم
  • در خانه دل جز تو کسي را ننشاندم
    از خيل بتان جز تو کسي را نگزيدم
  • حاصلم هيچ نگرديد به غير از افسوس
    آن چه در مزرع دل تخم امل پاشيدم
  • گر تو در سينه سيمين دل سنگين داري
    من هم از دولت عشقت تن رويين دارم
  • دوزخي باشم اگر سايه طوبي طلبم
    من که در روضه دل تازه نهالي دارم
  • تا جوابي نرسد پا نکشم از در دوست
    راستي بين که عجب روي سؤالي دارم
  • فروغي آن مه تابان چنان طلوعم داد
    که آفتاب صفت در زمانه مشتهرم
  • خدايگان سخن سنج ناصرالدين شاه
    که در مدايح ذاتش محيط پرگهرم
  • دست من دامن ساقي زدم از بخت جوان
    تا نگويند که در باده کشي بي پيرم
  • ز فرق تا قدم از سوز عشق ناله شدم
    ولي نبود در آن دل مجال تاثيرم
  • شراب داد وليکن نخفت در بزمم
    خراب ساخت وليکن نکرد تعميرم
  • مگر که خواجه فروغي ز بنده در گذرد
    و گر نه صاحب چندين هزار تقصيرم
  • در گلستاني که گيرد دست هر پيري جواني
    اي جوان سرو بالا دستگيري کن که پيرم
  • در حسرت زلف تو شبي نيست
    کز گريه سحر نکرده باشم
  • خاکي نه که در غمش فروغي
    زآب مژه تر نکرده باشم
  • دوش از در مي خانه کشيدند به دوشم
    تا روز جزا مست ز کيفيت دوشم
  • هم خاک در پير مغان سرمه چشمم
    هم زلف کج مغبچگان حلقه گوشم
  • در دايره عشق تو تا پاي نهادم
    گاهي به خراش دل و گاهي به خروشم
  • فارغ نشوم زين شب تاريک فروغي
    تا در پي آن ماه فروزنده نکوشم
  • به خواب خوش نرود چشم من از خوشحالي
    اگر تو مست بيفتي شبي در آغوشم
  • در پرده محبت جبريل ره ندارد
    پيغام او رسيده ست بي منت سروشم
  • روي تو در آيينه جان عکس بينداخت
    تا تخته تن پاک بگشت از همه رنگم
  • از زلف پريشانش در هم شده ايامم
    کز صف زده مژگانش وارون شده اقبالم
  • تا سر سوداييم از تيغ او در پا نيفتد
    غالبا صورت نبندد هيچ سوداي محالم
  • مشغول رخ ساقي، سرگرم خط جامم
    در حلقه ميخواران، نيک است سرانجامم
  • او گر به حسن در همه گيتي مسلم است
    من هم به خيل سوختگان آتشين دمم
  • در من ببين جمال خود اي آفتاب چهر
    کز صيقل خيال تو آيينه جمم
  • تا ساغر من پر از شراب است
    از شر زمانه در امانم
  • در مرهم زخم خود چه کوشم
    کاين تير گذشت از استخوانم
  • مرغ کهنم در اين چمن ليک
    بر شاخ تو تازه آشيانم
  • اگر چه قابل بزم حضورت نيستم اما
    شبي را مي تواني روز کردن در شبستانم
  • در عالم پيري سر و کارم به جواني است
    پيرانه سر آمد به سرم بخت جوانم
  • گفتم که بجويم ز دهان تو نشاني
    گم گشت در اين نقطه موهوم نشانم
  • با تو دلم را سر آميزش است
    وز همه در غين نفور اي صنم
  • دامن خيمه سفر از در دوست مي کنم
    خون جگر بديده ام پاره دل به دامنم
  • بيرون چگونه مي رود از کين مهوشان
    مهري که همچو روح فرورفته در تنم
  • من امروز در عالم عشق شاهم
    سپاه بلا از يسار و يمينم
  • تو در خنده شيرين دور زماني
    من از گريه فرهاد روي زمينم
  • تو در حسن ليلاي خرگه نشيني
    من از عشق مجنون صحرانشينم
  • زان پرده مي گشايد دلبند نازنينم
    تا در نظر نيايد زيبا نگار چينم
  • اي خسرو ملاحت در من نظر مپوشان
    زيرا که خرمنت را درويش خوشه چينم
  • هر چند آستينت در دست من نيفتاد
    ليکن بر آستانت فرسوده شد جبينم
  • قابل کنج قفس آخر نگرديدم دريغا
    من که در باغ جنان هم شه پر روح الامينم
  • هر گوشه اهل رازي دارد بدو نيازي
    در راه عشق بازي تنها نه من چنينم
  • روزي اگر ببينم خود را بر آستانت
    ديگر کسي نبيند جان را در آستينم
  • چنان به کوي تو آسوده از بهشت برينم
    که در ضمير نيامد خيال حوري عينم
  • هم سلسله بر گردن زان کاکل پيچانم
    هم غاليه در دامن زان سنبل پرچينم
  • تا وصف لبت گفتم درهاي دري سفتم
    الحق که در اين معني مستوجب تحسينم
  • موي سيهم گشت سپيد از غم رويش
    در حلقه مويش به همان روز سياهم
  • در روز وصالش چه گنه سر زده از من
    کآمد شب هجران به مکافات گناهم
  • الا رخ زردي که به خون مژه سرخ است
    در دعوي عشق تو کسي نيست گواهم
  • به گرفت فروغم همه آفاق فروغي
    زيرا که ثناگوي در دولت شاهم
  • تا سايه خود کرد خداوند جهانش
    در سايه پاينده او داد پناهم
  • زير شمشير اجل بردم پناه از بي پناهي
    آه اگر محراب ابرويش نگيرد در پناهم
  • حاجت از بي حاجتي در عشق مي بايد گرفتن
    من خوشم با نااميدي تا تويي اميدگاهم
  • گر مرا در حرمت راه دهند
    ره به نامحرم و محرم ندهم
  • بدني دوش در آغوشم بود
    که به صد روح مکرم ندهم
  • بخت سيه به کين من، چشم سياه يار هم
    حادثه در کمين من، فتنه روزگار هم
  • جام جم گر طلبي مجلس ما را درياب
    کز گدايي در ميکده سلطان شده ايم
  • آخر از کعبه مقيم در خمار شديم
    به يکي رطل گران سخت سبک سار شديم
  • پا کشيديم فروغي ز در مسجد و دير
    فارغ از کشمش سبحه و زنار شديم
  • هيچ از آن کعبه مقصود نجستيم نشان
    هر چه در راه طلب قافله سالار شديم
  • غير ما در حرم دوست کسي راه نداشت
    تا چه کرديم که محروم ز ديدار شديم
  • با قهر و لطف معشوق در عاشقي فروغي
    هم چشمه سار زهريم، هم کاروان قنديم
  • از دادن جان خدمت جانانه رسيديم
    در عشق نظر کن که چه داديم و چه ديديم
  • از خدمت جانانه، کمر بسته ستاديم
    در ساحت مي خانه، سراسيمه دويديم
  • خياط وفا در ره آن سرو قباپوش
    هر جامه که بر قامت ما دوخت دريديم
  • آخر سر ما را به مکافات بريدند
    در نامه او بس که سر خامه بريديم
  • چندان که در آفاق دويديم فروغي
    الا کرم شه نه شنيديم و نه ديديم
  • حيرتم هر دم فزون تر مي شود در عاشقي
    تا رخ خوب تو شد سرمايه حيرانيم
  • تا ز خنجر تنگناي سينه ام بشکافتي
    صد در رحمت گشودي بر دل زندانيم
  • ناله ام گر بشنود صياد در کنج قفس
    فرق نتواند نمود از طاير بستانيم
  • مرا که شير نکردي شکار در ميدان
    کنون اسير غزالان عنبرين مويم
  • اين است اگر جلوه معشوق فروغي
    در مرحله عشق نشايد که نپويم
  • زلفت ز کمند پيچ در پيچ
    درويش گرفت و پادشا هم
  • در دور دهان و چشم ساقي
    از زهد برستم از ريا هم
  • حلقه در گوش پير ميکده ايم
    خانه بر دوش ملک پادشهيم
  • نمي ماند شکيبم در محبت
    چو مي ميرد يکي از ناشکيبان
  • کشد سر در گريبان ماه و خورشيد
    چو بگشايي ز هم چاک گريبان
  • دادگرا دعاي من کرده به دشمنان تو
    آن چه نموده در جدل تيغ اجل به سرکشان
  • وقت نماز چون رود روي تو در حضور دل
    کز خم ابروان شدي قبله نماي عاشقان
  • بس که کارم سخت شد از سخت گيريهاي عشق
    مرگ را آسان گرفتم در کنار خويشتن
  • زان فکندستي به محشر وعده ديدار خويش
    تا جهاني را کشي در انتظار خويشتن
  • عرضه دادم در بر جانان وفاي خويشتن
    زير تيغ امتحان رفتن به پاي خويشتن
  • تا نگردد خون من در حشر دامن گير او
    اول از قاتل گرفتم خون بهاي خويشتن
  • کمال کامراني در محبت چيست مي داني
    بتي را پادشاهي دادن و خود را گدا کردن
  • به چشم پاک بنگر مجمع پاکيزه رويان را
    که در کيش نظربازان، خطا باشد خطا کردن
  • هنوز در غم جانان نداده ام جان را
    گمان نبود که صبر اين قدر توان کردن
  • سر حلقه سلامت در دام او فتادن
    سرمايه ندامت از بام او پريدن
  • داني که از تفسير دوستي چيست
    از جان خود گذشتن، در خون خود تپيدن
  • آسايشي ز کوشش در عاشقي نديديم
    تا کي توان فروغي دنبال دل دويدن
  • در پاي قدح بنشين زيبا صنمي بگزين
    اسباب ريا برچين، کمتر ز دعا دم زن
  • گر تکيه دهي وقتي، بر تخت سليمان ده
    ور پنجه زني روزي، در پنجه رستم زن