نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان حافظ
ساقي بيار جامي و از خلوتم برون کش
تا
در
به
در
بگردم قلاش و لاابالي
اميد
در
کمر زرکشت چگونه ببندم
دقيقه ايست نگارا
در
آن ميان که تو داني
اي
در
رخ تو پيدا انوار پادشاهي
در
فکرت تو پنهان صد حکمت الهي
در
آن مقام که خوبان ز غمزه تيغ زنند
عجب مدار سري اوفتاده
در
پايي
اي درد توام درمان
در
بستر ناکامي
و اي ياد توام مونس
در
گوشه تنهايي
بودي درون گلشن و از پردلان تو
در
هند بود غلغل و
در
زنگ بد فغان
تا قصر زرد تاختي و لرزه اوفتاد
در
قصرهاي قيصر و
در
خانه هاي خان
نکال شب که کند
در
قدح سياهي مشک
در
او شرار چراغ سحرگهان گيرد
به مستي توان
در
اسرار سفت
که
در
بيخودي راز نتوان نهفت
بر تو خوانم ز دفتر اخلاق
آيتي
در
وفا و
در
بخشش
خواب ارچه خوش آمد همه را
در
عهدت
حقا که به چشم
در
نيامد ما را
من باکمر تو
در
ميان کردم دست
پنداشتمش که
در
ميان چيزي هست
گفتا که لبم بگير و زلفم بگذار
در
عيش خوش آويز نه
در
عمر دراز
در
سينه دلش ز نازکي بتوان ديد
ماننده سنگ خاره
در
آب زلال
شاهنامه فردوسي
هر آنکس که
در
جانش بغض عليست
ازو زارتر
در
جهان زار کيست
مگر کز پدر ياد دارد پسر
بگويد ترا يک به يک
در
به
در
چنان ديد رودابه را
در
نهان
کجا نشنود پند کس
در
جهان
ز ايوان سالار تا پيش
در
همه
در
و ياقوت باريد و زر
همه تا
در
آز رفته فراز
به کس بر نشد اين
در
راز باز
سپهبد بدو داد
در
کاخ جاي
همي بود
در
پيش او بر به پاي
چو
در
شد ز
در
شاه بر پاي خاست
بسي پوزش اندر گذشته بخواست
بهر کنج
در
سيصد استاده بود
ميان
در
سياووش آزاده بود
زمين بود
در
زير ديباي چين
پر از
در
خوشاب روي زمين
که فرزند آرد ورا
در
جهان
به ديدار او
در
ميان مهان
سه روز اندر آن سور مي
در
کشيد
نبد بر
در
گنج بند و کليد
ببوديم يک چند
در
جنگ سست
در
آشتي او گشاد از نخست
يکي نامه بنوشت نزد پدر
همه ياد کرد آنچ بد
در
به
در
به فرزند با کودکي
در
نهان
درفشي مکن خويشتن
در
جهان
همه ساله
در
جوشن کين بود
شب و روز
در
جنگ بر زين بود
که هر کس که
در
شاهي او داد داد
شود
در
دو گيتي ز کردار شاد
بدژ
در
شد و
در
ببستند زود
شد آن نامور شير جنگي فرود
زمين را ببوسيد
در
پيش شاه
نکرد ايچ خسرو بدو
در
نگاه
يکي بانگ برزد به بيژن که رو
که
در
کار تندي و
در
جنگ نو
نه
در
سرش مغز و نه
در
تنش رگ
چه طوس فرومايه پيشم چه سگ
چو بازور
در
کوه شد
در
زمان
برآمد يکي برف و باد دمان
تو
در
قلب با کاوياني درفش
همي دار
در
چنگ تيغ بنفش
چنين است رسم سراي فريب
گهي
در
فراز و گهي
در
نشيب
ز ترکان بپرسيد کين دار چيست
در
شاه را از
در
دار کيست
کنون ديده پرخون و دل پر ز درد
ازين
در
بدان
در
دوان گردگرد
دهد پادشاهي کرا
در
خورست
کسي کز
در
خلعت و افسرست
که
در
بزم گيتي بدو روشنست
برزم اندرون کوه
در
جوشنست
يکي را همه رفتن اندر نهيب
گهي
در
فراز و گهي
در
نشيب
تو
در
جنگ باشي سپه
در
گريز
مکن با تن خويش چندين ستيز
در
ايوان که
در
دژ برآورده بود
يکي راه زير زمين کرده بود
همي گفت هر موبدي
در
نهفت
کزين سان همي
در
جهان کس نگفت
همه از
در
پادشاهي و گاه
همه از
در
گنج و گاه و کلاه
يکي
در
سه ماه و يکي
در
دو ماه
گر ايدون خورش تنگ باشد به راه
سپهبد بفرمود تا مشگ آب
بريزند
در
آب و
در
ماهتاب
کسي را که دختر بود آبکش
پسر
در
غم و باب
در
خواب خوش
بيامد پدر را به بر
در
گرفت
پدر ماند از کار او
در
شگفت
صفحه قبل
1
...
107
108
109
110
111
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن