167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

ديوان خواجوي کرماني

  • ز شور زلف تو در شب نمي توانم خفت
    ز دست فکر پريشان و خواب شوريده
  • دلم چوخيل خيال تو در رسد با خون
    ببام ديده برآيد روان بنظاره
  • برويم گر بخندد چرخ گويد
    مگر در روز مي بينيم ستاره
  • چو در طرف کمر بند تو بينم
    ز چشم من بيفتد لعل پاره
  • همچو خواجو بنده هندوي او گشتم وليک
    دارد آن ترک ختا با بنده در سر خرخشه
  • پري رخا منه از دست يکزمان شيشه
    قرابه پر کن و در گردش آر آن شيشه
  • اي از گل رخسار تو خون در دل لاله
    بر لاله ز مشک سيه افکنده گلاله
  • وي تير چشم مست تو پيوسته در کمان
    وي آفتاب روي تو طالع ز سنبله
  • گل جامه چاک کرده و نرگس فتاده مست
    وز عندليب در چمن افتاده غلغله
  • در وادي فراق چو خواجو قدم زند
    از خون دل گياش برويد ز مرحله
  • رو عارف خود باش که در عالم معني
    مقصود توئي کعبه و بتخانه بهانه
  • پرواز کن اي مرغ و بگلزار فرود آي
    ور اهل دلي بر در دلدار فرود آي
  • اي باد صبا بهر دل خسته ياران
    ياري کن و در بندگي يار فرود آي
  • ور پرتو خورشيد رخش تاب نياري
    در سايه آن زلف سيه کار فرود آي
  • از کفر سر زلف بتان گر خبرت هست
    مؤمن شو و در حلقه کفار فرود آي
  • از صومعه بيرون شو و از زوايه بگذر
    وانگاه بيا بر در خمار فرود آي
  • خواجو اگر از بهر دواي دل مجروح
    دارو طلبي بر در عطار فرود آي
  • گر تو خواهي که شهان تاج سرت گردانند
    کار درويش چو خلخال ميفکن در پاي
  • چنگ از آنروي نوازندش و در بر گيرند
    که بهر باد هوائي نخروشد چون ناي
  • مرا مگوي که دل در کمند او مفکن
    بدان نگار پريچهره گو که دل مرباي
  • نواي نغمه چنگم چه سود چون همه شب
    خيال زلف توام چنگ مي زند در ناي
  • خوشا بفصل بهاران فتاده وقت صبوح
    نواي پرده سرا در هواي پرده سراي
  • شبهاست که از حسرت روي تو نيايد
    در ديده بيدار من دلشده خوابي
  • مردم همه گويند که خورشيد برآمد
    گر برفکني در شب تاريک نقابي
  • در ميکده گر ديده مرا دست نگيرد
    کس نشنود از همنفسان بوي کبابي
  • در نرگس عاشق کش ميگون نظري کن
    تا بنگري از هر طرفي مست و خرابي
  • عصا تا در کفت ثعبان نگردد
    ز چوبي معجز موسي نيابي
  • ساکن ديري و از کعبه نشان مي پرسي
    در خرابات مغاني و خدا مي طلبي
  • خيز خواجو که در اين گوشه نوا نتوان يافت
    بسپاهان رو اگر زانکه نوا مي طلبي
  • در باغ چون بالاي تو سروي نديدم راستي
    بنشين که آشوب از جهان برخاست چون برخاستي
  • اي ساعد سيمين تو خون دل ما ريخته
    گر دعوي قتلم کني داري گوا در آستي
  • بر چينيان آشفته هندوي تو از شوريدگي
    در جادوان پيوسته ابروي تو از ناراستي
  • قدح در ده که چشم مست خوبان
    قد اتضحت لنا اي اتضاح
  • هر چند بي هدايت واصل نمي توان شد
    در عشق سالکانرا جز عشق نيست هادي
  • کنون که قامت من در پي تو شد چو کمان
    دل مرا هدف ناوک بلا کردي
  • چرا چو گيسوي مشکين خويشتن در تاب
    شدي و پيرهن صبر من قبا کردي
  • ز ديده رفتي و از دل نمي روي بيرون
    در آن خرابه ندانم چگونه جا کردي
  • گفتمش در شکرت چند بحسرت نگرم
    گفت درخويش نگه کن که بچشمش خردي
  • گفتمش در تو نظر کردم و دل بسپردم
    گفت آخر نه مرا ديدي و جان پروردي
  • چو آيمت که ببينم مرا ز کوي براني
    چو خواهمت که در آيم درم بروي ببندي
  • بجان گر دسترس بودي اسير قيد محنت را
    روان در پاي شبرنگش فشاندن يکنفس بودي
  • گلندامي طلب خواجو که در خلوتگه رامين
    اگر هرگز نبودي گل جمال ويس بس بودي
  • پاي سرو از قد رعناي تو در گل مي رفت
    خاصه آنوقت که برطرف گلستان بودي
  • همچو پروانه دلم سوخته عشق تو بود
    زانکه در تيره شبم شمع شبستان بودي
  • در هواي تو چو بلبل زدمي نعره شوق
    که بگلزار لطافت گل خندان بودي
  • گر آن مه در نظر بودي چه بودي
    ورش بر ما گذر بودي چه بودي
  • اگر چون آن پري پيکر در آفاق
    پري روي دگر بودي چه بودي
  • روانم در شب هجران بفرسود
    گر آنشب را سحر بودي چه بودي
  • اي شمع چگل دوش در ايوان که بودي
    وي سرو روان دي بگلستان که بودي
  • وي آيت رحمت که کست شرح نداند
    کي بود نزول تو و در شان که بودي