167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان فرخي سيستاني

  • با چنگ چنگ و بر بط بونصر در عتاب
    وندر ميان باغ خوش اندر گرفته پاي
  • در جنگ ودر سفر ز دو سايه جدا مباد
    از سايه علامت واز سايه هماي
  • به جرم چه راندي مرا از در خود
    گناهم نبوده ست جز بيگنايي
  • ز بسيار نيکي که کردي به نيکي
    ز خلق جهان روز شب در دعايي
  • بلاييست اين همت و در شگفتم
    که چون اين بلا را تحمل نمايي
  • هزار آفرين باد بر تو ز ايزد
    که تو در خور آفرين و ثنايي
  • بپايد وي اندر جهان شاد و خرم
    تو در سايه رأفت او بپايي
  • بي از آنکه در ابروش گره بيني ياخم
    عمودي ز چهل من بخماند چو دوالي
  • بديدارش هر کس که نباشد خوش و خرم
    شود هر مژه در چشمش نيشي و نصالي
  • مهتري کرده و آموخته در خانه خويش
    مهتري کردن و آن مهتري او را گهري
  • در شمار هنرش عاجز و سر گشته شوي
    گر تواني به مثل قطره باران شمري
  • اين آن بناست کر براو خوشه فلک
    در وقت بدر روي چو بخواهي که بدروي
  • در درست وروي او زهنر صد دليل هست
    چون معجز پيمبري و فر خسروي
  • ديريست کاين بزرگي در خاندان اوست
    اين مرتبت نيافت کنون خواجه از نوي
  • در فضل گوهرش بتوان يافتن کنون
    مدح هزار ساله به گفتار پهلوي
  • جز نيکويي پذيره نيايد ترا گذر
    در رسم و خوي تو سخن دشمن غوي
  • دل در کف تو دادم نايافته بر زان لب
    زان دل که ترا دادم جاناچه خبرداري
  • در جنگ عدو گيرد ار کوه سپر پيشت
    او کوه سپر دارد تو نيزه سپرداري
  • از گنج تو زربيرون چون حلقه ز در گويي
    ازسيم گران داري وززر چو حجر داري
  • بدين شايستگي جشني بدين بايستگي روزي
    ملک را در جهان هر روز جشني باد و نوروزي
  • بدين شايستگي جشني بدين بايستگي روزي
    ملک را در جهان هر روز جشني بادو نوروزي
  • به شب در باغ گويي گل چراغ باغبانستي
    ستاک نسترن گويي بت لاغر ميانستي
  • بدين شايستگي جشني بدين بايستگي روزي
    ملک را در جهان هر روز جشني بادو نوروزي
  • بدين شايستگي جشني بدين بايستگي روزي
    ملک را در جهان هر روز جشني بادو نوروزي
  • بدين شايستگي جشني بدين بايستگي روزي
    ملک را در جهان هر روز جشني باد و نوروزي
  • بدين شايستگي جشني بدين بايستگي روزي
    ملک را در جهان هر روز جشني بادو نوروزي
  • بدين شايستگي جشني بدين بايستگي روزي
    ملک را در جهان هر روز جشني با دو نوروزي
  • بدين شايستگي جشني بدين بايستگي روزي
    ملک را در جهان هر روز جشني بادو نوروزي
  • بدين شايستگي جشني بدين بايستگي روزي
    ملک را در جهان هر روز جشني باد و نوروزي
  • بدين شايستگي جشني بدين بايستگي روزي
    ملک را در جهان هر روز جشني باد و نوروزي
  • بدين شايستگي جشني بدين بايستگي روزي
    ملک را در جهان هر روز جشني بادو نوروزي
  • بدين شايستگي جشني بدين بايستگي روزي
    ملک را در جهان هر روز جشني بادونوروزي
  • گرازده فضل تو شاها يکي در آفتابستي
    همانادر پرستيدنش هر کس را شتابستي
  • بدين شايستگي جشني بدين بايستگي روزي
    ملک را در جهان هر روز جشني باد ونوروزي
  • اميرا ! گرجوانمردي به کار آيد، جوانمردي
    وگر مردي همي بايد، به مردي در جهان فردي
  • بدين شايستگي جشني بدين بايستگي روزي
    ملک را در جهان هر روز جشني بادو نوروزي
  • بدان شايستگي جشني بدين بايستگي روزي
    ملک را در جهان هر روز جشني باد و نوروزي
  • بدين شايستگي جشني بدين بايستگي روزي
    ملک را در جهان هر روز جشني باد و نوروزي
  • بدين شايستگي جشني بدين بايستگي روزي
    ملک را در جهان هر روز جشني باد و نوروزي
  • چنان خوداده اي بر چيز بخشيدن بيانت را
    که در بخشيدن گنجي نرنجاند زبانت را
  • بدين شايستگي جشني بدين بايستگي روزي
    ملک را در جهان هر روز جشني بادو نوروزي
  • بدين شايستگي جشني بدين بايستگي روزي
    ملک را در جهان هر روز جشني باد و نوروزي
  • بدين شايستگي جشني بدين بايستگي روزي
    ملک را در جهان هر روز جشني باد ونوروزي
  • بدين شايستگي جشني بدين بايستگي روزي
    ملک را در جهان هر روز جشني باد و نوروزي
  • دگر نوروز را خيل از در مشکوي بگذاري
    به هنجاري که کاري تو گل خودروي بگذاري
  • نه تاب اندر تن شير نر از نيروي بگذاري
    نه طاقت در روان دشمن بدخوي بگذاري
  • بدين شايستگي جشني بدين بايستگي روزي
    ملک را در جهان هر روزجشني بادو نوروزي
  • بدين شايستگي جشني بدين بايستگي روزي
    ملک را در جهان هر روز جشني باد و نوروزي
  • نکو رويي نکو خويي نکو طبعي نکو خواهي
    ترا پرهيز پيران داد يزدان در به برناهي
  • همايوني بر سلطان زمادر نيکدل زادي
    به فرخ فال بر گيتي در اقبال بگشادي
  • نباشد کوه را وقت درنگ تو در نگ تو
    جهان هرگز نخواهد تا توباشي آدرنگ تو
  • چو هندوي فلان، رضوان به در، دربان تو بودي
    درخت طوبي اندر ساحت بستان تو بودي
  • ماه فروردين جهانرا از در ديدار کرد
    ابر فروردين زمين را پر بت فرخارکرد
  • چشم نيلوفر چو چشم ماندگان در خواب شد
    تانم نسيان دو چشم لاله را بيدار کرد
  • تيز بازاري همي بينم سخا را نزد او
    اينت بازاري که در گيتي چنين بازار نيست
  • شير، گر عدلش برانگيزد، در اقليمي دگر
    دست و پايش لرزه گيرد چون شکاري بنگرد
  • دوستانش را شود حنظل طبر زد در مذاق
    هر سو موبر تن برخواه او زوبين شود
  • چو ديده و نعمت بيند به کف درم نبود
    سر بريده بود در ميان زرين طشت
  • جفا چه بايد کردن بر آنکه در تن او
    روان شيرينتر از هواي تو نيست
  • آنچنان کار بيکبار چنين داند شد
    در همه حال زهر کار نبايد ترسيد
  • آزار داري اي يار زيرا که يک زمستان
    بگذشت و کس نيامدروزي زمانه زين در
  • ما با هزار دستان خو داشتيم آنجا
    بيداد کرد و بيشي زاغ سيه بدين در
  • چون در ميان باغت دامي بگستريدند
    بازاغ درفتادي ناگه به دامت اندر
  • سنگست دلت مهر بر او تابان گه گه
    کز تافتن مهر گهر زايد در سنگ
  • خداي داند بهتر که چيست در دل من
    ز بس جفاي تواي بيوفاي عهدشکن
  • چو مهربانان در پيش من نهادي دل
    نبرد و برد دلم جز به مهرباني ظن
  • چون دوستان يکدل در پيش او نهادم
    بستد به دوستي دل ننمود دوستداري
  • سيراب اگر شود ز تواي ابر مرحمت
    در خشکسال هجر گياهي چه مي شود
  • نه بوسه فروشي تو به نرخي که سزاست
    نه بوسه خري بدانچه در حکم رواست
  • اين پند ترا نيامد آن روز پسند
    هين خيزو دهل در چو بنپذيري پند
  • از بهر سه بوسه اي بت بوسه شمر
    چو گاو به چرمگر، به من در منگر
  • اي گلبن نو رسيده در باغ بهار
    گلهاي ترا ز بيم خار بسيار
  • چونين تو به تک زهمگانان در مگذر
    نتوان به تکي به طوس شد جان پدر
  • در کرده خويش مانده اي اي درويش
    چه چون کندي فزون زاندازه خويش
  • نشگفت که از ستارگان دارم ننگ
    امروز که آفتاب دارم در چنگ
  • هر چند که از تو بوسه يابم گه بام
    در آخر شب مرا هوس آيد کام
  • گيرم که وصال دوست در خواهم يافت
    اين عمرگذشته راکجا دريابم
  • جستم همه ساله اي پسر کام تو من
    خرسند همي بودم در دام تو من
  • در آرزوي خط تو خوبان سپاه
    بر روي همي کشند خطهاي سياه
  • بخت شماو عز شما هر دو بر فزون
    وان مخالفان و بد انديش در نهار
  • ديوان فروغي بسطامي

  • کسي از شمع در اين جمع نپرسد آخر
    کز چه رو سوخته پروانه بي پروا را
  • از آن آلوده دامانيم در عشق
    که خون دل به دامان است ما را
  • حديث زلف جانان در ميان است
    سخن زان رو پريشان است ما را
  • در خلوتي که ره نيست پيغمبر صبا را
    آن جا که مي رساند پيغامهاي ما را
  • در پيش ماه رويان سر خط بندگي ده
    کاين جا کسي نخوانده ست فرمان پادشا را
  • در قيمت دهانت نقد روان سپردم
    يعني به هيچ دادم جان گران بها را
  • تا دامن قيامت، از سرو ناله خيزد
    گر در چمن چماني آن قامت رسا را
  • خورشيد اگر نديدي در زير چتر مشکين
    بر عارضت نظر کن گيسوي مشک سا را
  • نخواهد در صف محشر شهيدي خون بهايش را
    اگر از آستين آن ساعد سيمين شود پيدا
  • تو را برهنه در آغوش بايد آوردن
    گرفتي از همه عضوت مراد اعضا را
  • هنوز اهل صفا پرده در ميان دارند
    بيار ساقي مجلس مي مصفا را
  • ز گريه سحري گرد ديده پاک بشوي
    که در قدح نگري خنده هاي صهبا را
  • در هيچ حال خاطر ما از تو جمع نيست
    قربان حالتي که پريشان کند تو را
  • بالاي خود در آينه چشم من ببين
    تا با خبر زعالم بالا کنم تو را
  • مقبول اهل راز نگردد نماز من
    گر در نظر نياوردم آن بي نظير را
  • دلم در عهد آن زلف و بناگوش
    مبارک ديد صبح و شام خود را
  • در آغاز محبت کشته گشتم
    بنازم بخت نيک انجام خود را
  • مرا پيوسته در خون مي کشد پيوسته ابرويي
    که نتواند کشيدن هيچ بازويي کمانش را
  • نشسته خيل غمش در دل شکسته من
    درست شد همه کاري از اين شکست مرا
  • داستان يوسف گم گشته دانستم که چيست
    يوسف دل پا در آن چاه زنخدان شد مرا